حوزه علمیه معصومیه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بررسی تطبیقی توحید در تشیع و وهابیت نسترن فرزانگان

23 بهمن 1396 توسط دهقانی

 چکیده

شرک یعنی انسان موجودی غیر از خدا را مستقل در وجود و در ایجاد و مستقل در مطاع بودن و اثر بخشی بداند.توحید دارای معنایی روشن و فطری است وآن یکی دانستن خدا و نفی تشبیه غیر خدا به خدا است.

در نگاه وهابیت اعتقاد به قدرت غیر از خدا اعم از فرشته یا انسان یا پیامبر یا امام شرک است.

اعتقاد به قدرت و تاثیر انسان از دنیا رفته شرک است . اعتقاد به درک داشتن مرده و سلام کردن و تعظیم و احترام و خواندن و چیز خواستن از او شرک است. در حالی که مرز توحید و شرک اذن و استقلال است . بیان  شده که خدا ، انبیا و اولیاءاش را ماذون بر اموراتی چه در حیا ت و چه در غیر حیات کرده است و آن ها خود به خود استقلال ذاتی ندارند.

شیعه معتقد است که تمام هستی ملک خدا است و هیچ کس از خود چیزی ندارد. این عطای ملک خدا است و این ملک خدا هیچ تضادی با مبانی توحیدی ندارد. مبانی تفکر شیعی در مورد توحید با مبانی محکم قرآن منطبق است.

کلید واژه:  توحید، شرک، اسلام، شیعه، وهابیت.

مقدمه

 اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام این مذهب را ترسیم کرده  و شبهات را از آن زدوده اند و علمای اسلامی تا کنون در صدد تثبیت و تبیین آن برآمده و حقانیت آن را به اثبات رسانده اند. استکبار جهانی و صهیونیزم که نابودی خود را در هدایت بشر می بینند با نیرنگ و دروغ و افتراء سعی در مکدر کردن خورشید منور تشیع دارند و با استفاده از نا اهلان و بی خردان جمودالفکر به کشتن و تکفیر مسلمانان مومن و موحد می پردازد.

آن چه که مخالفان تفکر شیعی در مبانی توحیدی مطرح کردند نه تنها عین توحید نیست بلکه خود نوعی شرک است.

وهابیان با پشتوانه ی دلار های نفتی به جای این که در صدد اتحاد و یکپارچگی بین امت اسلام در مقابل کفر و دشمن مشترک باشند، هر روزه در حال فتنه گری و تفرقه افکنی بین مسلمانان اند و افراد مذاهب را نزد یکدیگر کافر معرفی می کنند.

در این مقاله دیدگاه تشیع و وهابیت در چهار محور اصلی توحید و شرک از دیدگاه هر کدام نقد علمی شده  و آراء و اندیشه های  باطل وهابیت بر همگان معلوم شده است. که این تفکرات با  هیچ یک از موازین عقلی و نقلی مطابقت ندارد.

 

مفهوم شناسی

1.توحید

توحید دارای معنایی روشن و فطری است و آن یکی دانستن خدا و نفی تشبیه غیر خدا به خدا است.(موحدی، 1382،ص15).

توحید از ریشه ی «وحد» که دلالت بر انفراد و یگانگی دارد گرفته شده و در اصطلاح به منزله ی پایه ای ترین اصل اعتقادی اسلام، در بیانات دینی، عرف مسلمانان و دانشمندان علوم اسلامی، به معنای اعتقاد به «یگانگی خدا» است.

برخی از گروه های التقاطی، توحیدِ مصطلح در معارف اسلامی را به معنای ایجاد وحدت دانسته اند که سخنی نادرست است و هیچ گونه شاهد و دلیلی در مدارک اسلامی ندارد.

در مدارک اسلامی، آن جا که توحید به منزله ی یک اصل اسلامی مطرح می شود، به معنای یگانه دانستن خدا است؛ نه وحدت گرایی و ایجاد وحدت در هر چیز، یا ایجاد وحدت در امر خاص، مانند ایجاد وحدت در جامعه و از بین بردن طبقات اجتماعی. (مصباح یزدی، 1394،ص 163,164,165).

«قل هو الله أحد»؛ بگو او خدایی است یگانه. (توحید/1)

«و الهکم إله واحد لا اله الا هو…»؛ و معبود شما، معبودی یگانه است که جز او معبودی نیست. (بقره /163).

«لقد أرسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیرهُ»؛ حقیقتا نوح را به سوی قومش فرستادیم پس به ایشان گفت: ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او کسی شایسته پرستش نیست. (اعراف/59).

محمد بن عبید گفت: خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم به من فرمود:

به عباسی بگو: از بحث درباره ی توحید و غیر آن دست بکشد و با مردم به مقداری که می شناسند سخن بگوید و از آن چه آن را نا مأنوس می دانند دست بکشد و اگر از توحید پرسیدنت به آنان همان گونه که خداوند عزوجل فرموده بگو: «قل هو الله* احد الله صمد* لم یلد ولم یولد ولم یکن له کفوا احد*» و هرگاه از چگونگی پرسیدند همان گونه که خدا فرموده بگو: «لیس کمثله شئ» و هرگاه از شنیدن پرسیدند، همان گونه که خدا فرموده بگو: «هو السمیع العلیم» با مردم طبق آن چه می شناسند سخن بگو. (صدوق، 1393، ص111,113).

2.اسلام

در لغت به معنای تسلیم و گردن گذاری و قرآن کریم دینی را که به سوی آن دعوت می کند از این روی اسلام نامیده که برنامه کلی آن تسلیم شدن انسان است به خدای جهان و جهانیان که در اثر این تسلیم پرستش نکند جز خدای یگانه را و طاعت نکند جز فرمان او را. چنان که قرآن کریم خبر می دهد اولین کسی که این دین را اسلام و پیروان آن را مسلمان نامید حضرت ابراهیم علیه السلام بود. «ربّنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا اُمۀ مسلمۀً لک»؛ پروردگارا ما را تسلیم فرمان خود گردان و از فرزندان ما نیز امتی را مسلم قرار ده. (ابراهیم/128).

(علامه طباطبایی، 1389،ص27).

3.تشیع 

تشیع در اصطلاح از نگرشی برخاسته است که امامت را منصبی الهی دانسته و معتقد است که انتخاب امام به وسیله ی نص و از جانب خداوند صورت می گیرد. در این میان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به پیروی از سنت الهی که در میان انبیای گذشته نیز و جود داشته (به دستور خدا) امامان و اوصیای بعد از خود را معرفی کرده است. (رضوانی، 1387،ص13).

تشیع عبارت است از ایمان به وجود نص از جانب پیامبر صلی الله علیه وآله بر امامت امام علی علیه السلام و خلافت او، بدون آن که در حق او یا فرزندانش غلو شده باشد. (مغنیه، 1384،ص33).

4.شرک

شرک در لغت در آمیختن سهم ها و مشارکت در یک امر می باشد. در معارف دینی، معنا مقابل و متضاد توحید است. به این ترتیب هر گونه نقضِ توحید، شرک می باشد. معنای شرک در تشبیه خلاصه می شود که با همانندی و عدم انفراد یکسان می باشد. بنابراین ملاک اصلی شرک همان تشبیه است. در شرک وحدت خدا نقض می شود در حقیقت باز برگشت شرک به تشبیه است. (موحدی، 1382،ص61,62,65).

5.وهابیت

جنبشی مذهبی که توسط محمد بن عبد الوهاب در قرن هجدهم در نجد عربستان  بنیان گذاشته شد و از سال 1744م مورد پذیرش خاندان سعودی قرار گرفت. وهابیان در واقع او را موسس مذهب خود می دانند؛ گرچه آنان در ظاهر این مطلب را اظهار نکرده و خود را سلفی می نامند.

 مبانی فکری وهابیت مبتنی بر انحرافات شدید در امور اعتقادی و اثبات شرک و کفر فِرَق اسلامی است که در منطقه ی شام آغاز شد که با مخالفت آشکار دانشمندان بزرگ اهل سنت و شیعه روبرو شد. افکار باطل ابن تیمیه، از سوی محمد بن عبد الوهاب با هماهنگی محمد بن مسعود حاکم درعیه از سر گرفته شد که با نبرد های خونین، بر سواحل خلیج فارس و تمامی منطقه ی حجاز سلطه یافتند.(حسینی قزوینی، بی تا، ص6,12).

6.نسب آل سعود

گفته می شود که شخصی یهودی به نام «مرد خای ابراهیم موسی»که در منطقه «نجد» و «درعیه» تجارت می نمود، برای این که در میان اعراب نفوذ پیدا کند، برای فرزندش به نام «مقرن» زنی از طایفه مسالیخ اختیار کرد. این طایفه بخشی از قبیله ی عَنزَه بود، که به بدی شهرت داشت. از این ازدواج ، محمد و از محمد فرزندی به نام سعود، تولد یافت و از سعود، عبدالعزیز، و از او فهد بن عبد العزیز، پیدا شد.

مدرک این گفتار سخنانی است که در میان کهن سالان منطقه ی درعیه و نجد، دهان به دهان می گردد و حاکمان سعودی، در هیچ اثری آن را ثبت نکرده و اجازه ی ثبت هم نداده اند، اما در سینه ی بازماندگان گذشته حبس شده است. (ابراهیمی،1370،ص20).

چهار محور اصلی تطبیق توحید و شرک ازدیدگاه تشیع و وهابیت

1. توحید ازدیدگاه تشیع

1.1.توحید ذات

نفی مثل و شبه و ندّ و نیز نفی امکان آن ها است و به معنای نفی جزء داشتن است.

امیرالمومنین علیه السلام: «بان من الخلق فلا شئٍ کمثله» (صدوق، باب توحید، ص34).

1.2.توحید صفات

صفات خداوند را باید به صورت تنزیهی و به منظور نفی هر نوع نقض و عجز به کار برد. این صفات مصنوع و مخلوق اند و به خود انسان باز می گردد نه به خدا.

1.3.توحید ربوبیت

مالکیت خداوند استقلالی، ذاتی، حقیقی و بدون طور است و با مالکیت مخلوقات که بالله است معارضه ندارد.

«و لله ملک السموات والارض و الله علی کل شئ قدیر»؛  پادشاهی آسمان ها و زمین از آن خداوند است و او به هر چیز تواناست. (آل عمران/189).

1.4.توحید ولایت

ولایت تشریعی خداوند ذاتی و استقلالی بوده، خداوند حق هر گونه امر ونهی را داراست و موجودی است که ذاتا شایستگی اطاعت دارد.

اطاعت از غیر خدا به امر خدا، اطاعت از خدا است و نپذیرفتن آن سبب خروج از ایمان می باشد.

1.5.توحید عبادت

عبادت مختص خداوند است و کسی جز او شایسته ی عبادت نیست. «و قضی ربّک ألا تعبدوا إلا إیّاه»؛ و پروردگارت حکم کرد که جز او نپرستید. (اسراء/22).

توسل در امور مادی و معنوی عقلا جایز بوده و شرک عبادی نمی باشد. (موحدی،1382،ص245,246,247).

2.توحید از دیدگاه وهابیت

2.1.توحید ربوبی

تنها خدا «رب» و ذات او دارای تمام صفات مطلق و کمال می باشد. توحید در معرفت و اثبات خدا.

2.2.توحید الوهیت

تنها خدا، قابل ستایش و پرستش است و این عقیده را به جای توحید صفاتی و عبادی و افعالی می دانند.

2.3.توحید اسماء و صفات

صفات و اسماء خدا، قدیم است. این قسم از توحید را به جای توحید صفاتی و عبادی و افعالی می دانند.

عقیده ی وهابیون به عقیده ی «اشاعره» باز می گردد که صفات خدا را قدیم می دانند و قرآن مجید را نیز از این جهت که از صفات فعل خدا است، قدیم می دانند.

قرآن و حروف معجم را قدیم می پندارند و خداوند را دارای صفات ذات و صفات فعل می شناسند. (ابراهیمی،1370،ص32,33).

3.حدود شرک از دیدگاه تشیع

3.1.شرک ذاتی

در مقابل توحید ذاتی، به معنای قائل شدن به دوگانگی و چندگانگی در ذات باری تعالی.

3.2.شرک صفاتی

در مقابل توحید صفاتی، به معنای قائل شدن شریکی برای خداوند، در صفات است؛ البته در صفات مبدئیّت و کمالیت و… زیرا صفات خدا نیز عین ذات او قدیم است. البته خدا گونه شدن بر مبنای فرموده ی پیامبر صلی الله علیه وآله «تخلّقوا باخلاق الله» (مجلسی،1404،ج58،ص129) اشکالی ندارد و از قلمرو معنایی شرک صفاتی خارج است.

3.3.شرک افعالی

در مقابل توحید افعالی، اراده ی مخلوقی را بدون اذن و اراده خدا در امور دخیل دانستن و برای آن حالت استقلالی قایل شدن.

3.4.شرک عبادی

در مقابل توحید عبادی، پرستش غیر خدا و غیر خدارا لایق عبادت دانستن.

(ابراهیمی، 1370،ص29,30,31,32).

4.حدود شرک از دیدگاه وهابیت

شریک قائل شدن برای خدا و استقلال دادن به غیر خدا است. استمداد از ارواح طیبه ی اولیاء و توسل به آن ها به همین دلیل شرک بوده و زیارت اموات و نذر، جهت آن ها و بوسیدن دیوار و ضریح پیامبر صلی الله علیه و آله و… بدعت و حرام است. با این وصف، دایره شرک، وسیع گردیده و هر عملی که مورد عمل صحابه و سلفیون نبوده، یا طبق گفتار پیامبرصلی الله علیه وآله نباشد، بدعت و شرک است. به عقیده وهابیت، پیروان تشیع، که اهمیت خاصی به زیارت انبیاء و اولیاء و حتی، امام زادگان می دهند، مشرک می باشند، یا نوعی شرک در عقیده آن ها رسوخ کرده. (ابراهیمی،1370، ص34).

تطبیق دید گاه های توحیدی تشیع و وهابیت

اگر دو دیدگاه را تطبیق و تقریب دهیم و توحید ذاتی را با توحید ربوبی متداخل بدانیم و توحید الوهی را در قالب افعالی و عبادی بریزیم، توحید صفاتی، با آن بیانی که دانشمندان شیعه گفته اند با توحید اسماء و صفات، برابر و متداخل نبوده و دارای مفاهیمی متفاوت می باشد؛ زیرا مقصود وهابیت این است که خداوند، دارای صفات و اسمایی قدیمی می باشد، همان طور که ذات او قدیم است و این مقصود، به تعدد قدما و عقیده ی اشاعره بازگشت می نماید.

مبنای توحید وهابیون که از ابن تیمیه گرفته شده و او نیز از احمد بن حنبل گرفته است؛ مسلمانان دیگر خصوصا شیعیان را مورد سرزنش و تکفیر قرار داده و توسل و شفاعت و زیارت را خلاف توحید ربوبیت دانسته و معتقدین به این عقاید را مشرک، بدعت گزار واز جرگه ی مسلمین بیرون می دانند.

آنها با تقسیم صفات به فعل و ذات، برای خداوند دست و پای حقیقی و آمدن و رفتن واقعی قائل شده و به ظاهر آیات اکتفا نموده، آیات را تأویل عقلی نمی کنند؛ از این رو مخالفین این عقیده به ویژه شیعیان را که با تعالیم بر گرفته از ائمه معصومین علیهم السلام، آیات مربوط به دیدن و شنیدن و دست و پا و آمدن را، برای خدا در روز قیامت، تاویل می نمایند؛ به عنوان «مأولون» مردود می خوانند. (ابراهیمی،1370،ص36,37,38).

بینش ضد توحیدی وهابیت

 وهابیان، قائلند که خداوند دارای دو قلمرو است، یکی مربوط به ذات خودش خواهد بود و کسی حق ندارد وارد این قلمرو گردد، و عبادت و توسل مخصوص به خدا بوده و منحصر به این دایره است؛ و قلمرو دیگر مربوط به امور طبیعی دنیا است که جز کار های عادی مردم است؛ و این مربوط به خود بوده و اراده  انسان در آن نقش دارد و کاری به خدا ندارد.

اما از نظر شیعه دو قلمرو برای هستی فرض نمودن و خدا را در مرزی و سایر موجودات، بخصوص انسان را در مرز دیگری دانستن، و بین این دو انفکاک قائل شدن، مردو و خود نوعی شرک است و خدا را نباید از افعال خویش و موجودات جدا کنیم، زیرا ما اعتقاد داریم که «ان القوۀ لله جمیعا» (بقره/165). «لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم» (جمله ذکریه و دعا است). وهابی گری نه تنها یک نظریه ضد امامت است، بلکه پیش از آن که ضد امامت باشد ضد توحید وضد انسان است.

 از آن جهت ضد توحید است که به تقسیم کار بین خالق و مخلوق قائل است و به علاوه به یک نوع شرک ذاتی خفی قائل است. از آن جهت ضد انسان است که استعداد انسانیِ انسان را که اورا از ملائک برتر ساخته و به نص قرآن کریم خلیفۀ الله است و ملائک مامور سجده به او، درک نمی کند و او را در حد یک حیوان طبیعی تنزل می دهد. (مطهری، بی تا، ج2، ص116,117).

کفر و ایمان

از خصوصیات وهابیون غلو و افراط گری در تکفیر و نسبت شرک به علمای اسلام و تکفیر اشخاص است.

محمد بن عبد الوهاب معتقد به کفر تمام مردم قبل از خودش و دعوتش بوده است، و تنها او بوده که توحید را آورده است و قبل از دعوت او به توحید، هیچ کس معنای کلمه توحید را نفهمیده.

(دحلان، 1414،ج10،ص51).

 

 

 

 

 

 

نتیجه

مرز بین توحید و شرک دو چیز است. اگر ما معتقد شدیم موجودی بی نیاز از خدا در عالم موثر است و مستقل از خدا کار می کند و او مستقل از خدا احیا کننده و روزی دهنده و… است این شرک می باشد.

اما اگر گفتیم خدا او را ماذون کرده است و به او اذن تکوینی داده است که در عالم موثر باشد و این قدرت را به او هبه کرده که مثل خورشید حرارت بخش عالم  وجود باشد این اعتقاد عین توحید است و به تعبیر شهید مطهری قدرت از اویی دارد.

پس مرز میان توحید وشرک اذن است. اگر اذن آمد توحید و اگر استقلال آمد شرک است.

شیعه معتقد است ائمه به اذن الله دارای توانایی هایی هستند آن چنان که حضرت عیسی علیه السلام طبق آیه 48 سوره آل عمران خالق پرنده، شفا دهنده ی کور مادر زاد و برطرف کننده ی بیماری های پوستی و زنده کننده مرده می باشد. اما همه ی این ها به اذن الله است.

اذن خدا هم به این معنا است که خداوند به او چنین قدرتی عطا کرده و او از خود استقلالی ندارد واین که جلوی فعل او را نمی گیرد. پس مرز توحید و شرک می شود اذن و استقلال.

 

 

 

 

 

 

منابع   

1.قرآن.

2. ابراهیمی، محمد حسین، تحلیلی نو بر عقاید وهابیان، چاپ دوم، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1370.

3.حسینی قزوینی، سید محمد، وهابیت از منظر عقل و شرع، جلد اول، چاپ نهم، قم، انتشارات موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)، بی تا.

4.دحلان، زینی، الدررالنسیۀ، جلد 10، انتشارات مکتبه الحقیقه، استانبول، 1414.

5.رضوانی، علی اصغر، وهابیان را بهتر بشناسیم، چاپ دوم، قم، انتشارات دلیل ما، 1389.

6.صدوق، محمد بن علی بن بابویه، توحید در اعتقادات شیعه به یگانگی خدا و نفی جبر و تشبیه، ترجمه: محمد علی سلطانی، چاپ دهم، تهران، انتشارات ارمغان طوبی، 1393.

7.طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، به کوشش سید هادی خسرو شاهی، چاپ ششم، قم، انتشارات بوستان کتاب، 1389.

8.مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، جلد 58، تهران، مکتب الاسلامیه، 1404.

9.مصباح یزدی، محمد تقی، خدا شناسی، تحقیق و باز نگری: امیر رضا اشرفی، چاپ دوم، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1394.

10.مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی، جلد2، چاپ صدرا، تهران، بی تا.

11.مغنیه، محمد جواد، الشیعه فی المیزان، قم، انتشارات دارالکتاب الاسلامی، 1384.

12.موحدی، عبدالعلی، حقیقت توحید توهم شرک، چاپ اول، تهران، انتشارات مکیال، 1382.

 نظر دهید »

مقاله تب هلندی نویسنده زهرا کیانی

14 بهمن 1396 توسط دهقانی

 

 

 

چکیده

یکی از ویژگی های اقتصادی نفت وجود بیماری هنلدی در این اقتصاد است. با افزایش قیمت نفت و درآمدهای نفتی، ثروت یک کشور افزایش می یابد. افزایش ثروت موجب تقویت و رشد بخش غیرقابل مبادله ی اقتصاد و تضعیف بخش قابل مجادله برای اقتصاد می شود. در این حالت، فعالیت هایی از قبیل بخش خدمات و ساختمان رشد می کنند و در عوض فعالیت هایی مانند بخش صنعت دچار رکود می گردند. در این زمان بیماری هلندی اتفاق می افتد، هدف اصلی این پژوهش بررسی بیماری هلندی در اقتصاد ایران با ملاحظه بر سرمایه گذاری بر اساس نظریه های متعارف سرمایه گذاری، هم چنین با ملاحظه بر مکانیزم تأثیرگذاری رابطه ی مبادله برسرمایه گذاری تصریح گردید. به منظور برآورد های تصریح شده از روش جو هانس-جوسلیوس استفاده شد. بردارهای هم جمعی برآورده شده نشان دهنده ی تأثیر مثبت تولید خالص داخلی و سطح عمومی قیمت ها و تأثیر منفی نرخ بهره بر سرمایه گذاری هر دو بخش بود از طرفی دیگر، تأثیرگذاری رابطه ی مبادله بر سرمایه گذاری بخش قابل مبادله و غیرقابل مبادله متفاوت بود.به طوری که رابطه ی مبادله بر سرمایه گذاری بخش قابل مبادله تأثیر منفی و برسرمایه گذاری بخش غیر قابل مبادله تأثیر مثبت داشت، به عبارتی دیگر، نتیجه بررسی حاکی از تأیید وجود بیماری هلندی در اقتصاد ایران بود.

واژگان کلیدی: بیماری هلندی، مبادله، تجارت

 

 

1-مقدمه

درآمدهای نفت و گاز نقش استراتژیکی را در ساختار اقتصاد ایران ایفا می کند. در حدود 10 درصد ذخایر نفت جهان متعلق به ایران است و بعد از عربستان دومین تولید کننده ی نفت در بین کشورهای اوپک است. از این رو اقتصاد ایران می تواند بر بازار جهانی نفت تأثیرگذار باشد و هم می تواند متأثر از آن باشد اقتصاد ایران به درآمدهای حاصل از صادرات نفت وابستگی بالایی دارد به طوری  که در حدود 90 درصد از درآمدهای صادراتی و 60درصد از درآمدهای دولت در بودجه سالانه ناشی از درآمدهای حاصل از صادرات نفت است. به طور مستقیم سهم ارزش افزوده نفت از GDP در دوره زمانی 1349 تا 1385 تقریباً 20 درصد است. از این رو، هر شوکی که به بازار جهانی نفت وارد شود اثر قابل ملاحظه ای بر ساختار اقتصاد ایران خواهد داشت از آن جا که صادرات نفت حجم عمده ای از مبادلات تجاری ایران را به خود اختصاص می دهد، انتظار می رود که همانند سایر کشورهای صادر کننده ی نفت، قیمت نفت-وزن و اهمیت ویژه ای در رابطه مبادله ی تجاری ایران داشته باشد. قیمت نفت در چند سال اخیر به شدت نوسان داشته است از این رو، رابطه مبادله ی کشورهای صادر کننده نفت تغییرات گسترده ای داشته است. به دلیل ویژگی تک محصولی بودن اقتصاد ایران، تغییر قیمت نفت موجب نوسانات رابطه مبادله می شود و در نتیجه متغییرهای اقتصاد کلان و از جمله سرمایه گذاران تأثیر اساسی می گذارد یکی از ویژگی های اقتصادهای نفتی بیماری هلندی در این اقتصاد ها است. افزایش قیمت نفت و افزایش درآمدهای نفتی ثروت یک کشور را افزایش می دهد و این افزایش ثروت موجب تقویت و رشد بخش های غیر قابل مبادله ی اقتصاد و تضعیف بخش قابل مبادله اقتصاد می شود، یعنی فعالیت هایی از قبیل بخش خدمات و بخش ساخمان که در معرض رقابت بین المللی نیستند، رشد می کنند. اما فعالیت هایی مانند بخش صنعت که در بازارهای بین المللی در سطح گسترده ای مبادله می شوند، دچار رکود می گردند.

هدف اصلی در این مطالعه، بررسی اثر بررسی هلندی بر ساختار سرمایه گذاری در اقتصاد ایران است. به عبارت دیگر این سوال مطرح است که آیا اقتصاد ایران دچار عواقب حاصل از بیماری هلندی است یعنی، آیا افزایش قیمت نفت و به دنبال آن افزایش درآمدهای نفتی موجب افزایش رشد بخش غیرقابل معادله و کاهش رشد بخش قابل معادله در ایران شده است.

پاسخ به این پرسش محور اساس این تحقیق را تشکیل می دهد، بنابراین، فرضیه تحقیق به صورت زیرا ارائه می گردد که بهبهود رابطه مبادله ی تجاری ایران، سرمایه گذاری بخش غیر قابل مبادله را افزایش و سرمایه گذاری بخش غیر مبادله را کاهش می دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

2-بیماری هلندی و اقتصاد ایران

اقتصاد ایران از دیرباز به عدم تعادل ها در اقتصاد کلان دچار بوده است. در عصر قاجار دولت اقتصادی به معنی امروزی وجود نداشت و اصولاً هزینه های دولتی به مفهوم کنونی نبود. عدم تعادل ها از طریق دادن اعتبارات یا اخذ وام ها تا حدودی جبران می گشت و اقتصاد همیشه در شرایطی بود که مثلاً تراز بازرگانی با خروج طلا و فلزات قدیمی از کشور متعادل می شد.[1] با کشف نفت و تزریق درآمدهای نفتی به بودجه دولت نیاز به وام خارجی تا حدودی کاهش یافت اما فقط زمانی که قیمت نفت در اولین شرکت نفتی دهه 1350 شدیداً افزایش یافت ایران از جرگه کشورها وام گیرنده خارج گردید، در برنامه اول 1327تا 1334 پیش بینی شده بود که استقراض خارجی 31 درصد از کل منابع درآمد برنامه و 60درصد از کل استقراض را تأمین کند که با شروع نهضت ملی شدن صنعت ورودی کار امد دولت ملی دکتر مصدق برنامه عملاً به اجرا در نیامد و برنامه دوم استقراض خارجی به 27 درصد کل منابع درآمدی برنامه 86 درصد کل استقراض در طی برنامه در نظر گرفته شده بود این مسئله در مورد برنامه های سوم به ترتیب 14درصد،91درصد و برنامه های چهارم به 14درصد و 53درصد رسید.[2]

کشور در آستانه ی برنامه پنجم دچار تحولات عظیمی گشت، درشروع برنامه قیمت نفت درطی 1 سال 1/9 دلار به حدود 10 دلار رسید و درآمدهای نفتی به خزانه های دولت سرازیر شد.

حکومت وقت قسمت اعظمی از دلارهای نفتی را در قالب برنامه پنجم درآورد به طوری که سطح پولی برنامه  عمرانی 2برابر گردید این مسئله سبب مشکلاتی شد که قبلاً برای کشورهای دیگر پیش آمده بود و از آن به عنوان بیماری هلندی یاد می شود. تکیه به نفت در سال های پس از انقلاب نیز ادامه یافته است. با شروع جنگ و ادامه آن عملاً نظام تولید کشور تحت تأثیر شرایط جنگ، بحران مدیریت و مالکیت مختل گردید، مدیریت اقتصادی در طی این سال ها به دنبال فروش هر چه بیشتر نفت برای تأمین هزینه های جنگ و مایحتاج ضروری کشور بود.[3]

لذا بازار سیاه به سایر کالاهی اساسی، با دوام وحتی خوراکی کشیده شد، پس از پایان جنگ و شروع اولین برنامه 5 ساله پس از انقلاب سهم ارزش افزوده بخش نفت به قیمت ثابت به تولیدت ناخالص داخلی در طی سال های برنامه از 20 تا 3/21 درصد در نوسان بود.[4]

سیاست های تجاری در خصوص تشویق صادرکنندگان و به حرکت افتادن بخش های صادراتی اقتصاد که در دوران جنگ به تعطیلی کشیده شده بود سبب شد که سهم صادرات نفت در کل صادرات که در اوایل برنامه حدود 92درصد در سال 68 بود به حدود 79 درصد کاهش یافت.

برنامه دوم به دلیل معضلاتی که در آن پیش آمده و عملاً به شکست یکسان سازی نرخ ارز منجر شده بود نیاز به صادرات نفت برای برنامه های توسعه و طرح های زیادی که در برنامه اول تعریف شده بود موجب شد که سهم صادراتی نفت در کل صادرات، به 3/82، درصد در سال های دوم ، سوم و چهارم برنامه دوم توسعه برسد.[5]

2-1-تاریخچه بیماری هلندی

در سال 1959در هلند منابع گاز طبیعی قابل توجهی کشف شد و این اکتشاف در اوایل دهه 1960 به سرعت گسترش یافت و منابع ارزی هنگفت و ناگهانی نصیب این کشور کرد. رونق صادرات و مازاد تراز پرداخت ها رفاه جدیدی را ممکن ساخت. در عرض اقتصاد هلند از بالا رفتن تورم، کاهش صادرات تولیدی، نرخ های پایین تر رشد در آمد و افزایش بیکاری، آسیب دید. چرا که این پدیده  موجب گردید که نیروی کار و امکانات تولید از بخش صنعتی به بخش هایی از قبیل خدمات اداری و ساختمان سازی، انتقال یابد.[6]

در اثر این امر در دهه 1960 و اوایل دهه 1970، یعنی حدود 10 الی 15 سال منابع مهم کشور هلند تقریباً از بین رفته و یا قدرت رقابت بین المللی خود را از دست دادند. دولت هلندی برای مقابله با این پدیده ، دست به سیاست های متفاوتی زد که عمدتاً نتیجه بخش نبود. به همین خاطر بعد از سال 1977 به چنین پدیده ای اصطلاحاً بیماری هلندی گفته می شود.[7]

2-2-ورود بیماری هلندی به اقتصاد ایران

اولین شواهد ورود بیماری هلندی به اقتصاد ایران به سال 1353 هجری شمسی بر می گردد در این سال تحت تأثیر 4 برابر شدن قیمت نفت بودجه عمومی کشور به دو برابر افزایش یافت و دولت پهلوی در آن زمان با طرح شعار آموزش رایگان و کاهش قیمت کالای اساسی انتظارات عمومی را افزایش داد. اما به دلیل رشد واردات و کاهش سطح تولیدات داخلی همزمان با کاهش 14درصدی درآمدهای نفتی در فاصله های 1355 تا 1357 دوره ای از رکود اقتصادی آغاز شد و به دلیل افزایش نقدینگی نرخ تورخ سالانه کشور تا سال 1357 به طور متوسط 35 درصد رسید.[8]                           

2-3-دولت و بیماری هلندی

این درحالی بود که دولت درآمد زمان خود را متعهد به صرف هزینه های هنگفت عمومی کرده بود و با کاهش درآمدهای نفتی به دلیل کاهش قیمت نفت سبب کاهش توانایی عملی دولت در تاریخ به مطالبات عمومی شد. بعد از انقلاب اسلامی و در بحبوحه زمانی امروز نیز نشانه هایی از بیماری هلندی در سطح جامعه دیده می شود چرا که افزایش هزینه های جاری و کسری بودجه ای که دولت هر سال با آن مواجه است باعث شده که دولت با بروز کمبود منابع به برداشت از حساب ذخیره ارزی روی  آورد. به هر حال اتکاء به درآمدهای نفتی برابر اقتصاد کشور راهکار نیست.[9]

 

 

   2-4-ثبات اقتصادی در مواجهه با بیماری هلندی

بی ثباتی و نوسان شدید درآمدهای نفتی تهدیدی برای ثبات اقتصادی ایران است و تجرب دو دهه گذشته نشان داده است کاهش درآمدهای نفتی تا چه اندازه می تواند مخاطره آمیز باشد که یکی از مخاطراتی که اقتصاد دچار آن می شود همین بیماری هلندی است. در واقع با ارزان شدن قیمت نفت موجودی حساب دخیره ارزی نیز به صفر خواهد رسید و آنگاه دیگر امکان تعدیل نوسان درآمدهای نفتی وجود نخواهد داشت.[10]

دولت نباید درآمدهای آتی خود را بر پایه قیمت های متغیر بازارهای جهانی محاسبه کند و همواره باید درصد قابل قبولی خطا را در پیش بینی های آتی قیمت ها لحاظ نماید. در شرایطی که درآمدهای نفتی کشورهای صادر کننده با شوک ثبت روبرو شود هزینه کردن کامل آن در 1 سال میان مدت آثار معکوس از خود به جای می گذارد و در قالب بیماری هلندی به فعال سازی مکانیزم های معیوب اقتصاد منجر می شود.[11]

2-5-ماهیت تب هلندی

بیماری هلندی یک مفهوم اقتصادی است که تلاش می کند رابطه بین بهره برداری بی رویه از منابع طبیعی و رکود در بخش صنعت را توضیح دهد. این  مفهوم بیان می کند که افزایش درآمد ناشی از منابع طبیعی می تواند اقتصاد ملی را از حالت صنعتی بیرون بیاورد. این اتفاق به علت کاهش نرخ ارز یا عدم افزایش آن در حد نرخ تورم صورت می گیرد که بخش صنعت را در رقابت ضعیف می کند در حالی که این بیماری اغلب مربوط به اکتشافات منابع طبیعی می شود، می تواند به «هر فعالیت توسعه ای که نتیجهاش ورود بی رویه ی ارز خارجی می شود» مربوط شود، مانند نوسان شدید در قیمت منابع طبیعی ، کمک به اقتصادی خارجی، سرمایه گذاری مستقیم خارجی، واژه بیماری هلندی در سال 1977 توسط مجله اکونویت برای توصیف رکود بخش صنعتی در هلند بعد از کشف گاز طبیعی در دهۀ 1960 به کار گرفته شد.[12]

هنگامی که پول یک کشور با افزایش قابل توجه ارزش روبه رو شود صادرات این کشور به پول کشورهای دیگر گران تر شده، ولی واردات به آن کشور به نسبت ارزان تر  می شود. به طور کلی این وضعیت را بیماری هلندی می نامند.[13]

2-6-مکانیزم کار بیماری هلندی

به زبان ساده این عارضه زمانی رخ می دهد که درآمد یک کشور بر اثر عوامل فعلی به صورت ناگهای افزایش می یابد و متولیان اقتصاد کلان(دولت) هم با تصور دائمی بودن این درآمد آن را در جامعه تزریق می کنند، درآمد کشور زیاد شده و پول هم به جامعه منتقل می شود. اما با افزایش درآمد، تقاضا هم افزایش پیدا می کند، اگر این افزایش تقاضا به صورت ناگهانی انجام شود، عرضه جوابگوی تقاضا نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا برهم می خورد در نتیجه قیمت ها افزایش می یابد.[14]

در یک روند طبیعی قیمت ها تا سقفی بالا می روند و با یک تأخیر زمانی تولید افزایش پیدا می کند و در نهایت پس از مدتی عرضه وتقاضا به تعادل قبل بر می گردد، اما بیماری هلندی از زمانی رخ می دهد که دولت به عنوان متولی اقتصاد کلان وارد کارزار می شود و سعی می کند به طور مصنوعی و از طریق غیر از افزایش تولید قیمت ها را پایین نگه دارد. دولت متوسل به واردات کالاهای مصرفی ارزاق می شود تا قیمت ها را مهار کند در حالی که منابع خالی مجبورند با عوامل تولید گران، کالای گران را تولید و به قیمت ارزان بفروشد.[15]

نکته این جاست که این سیاست نمی تواند جلوی تورم را بگیرد بلکه آن را به بخش های دیگر اقتصادی منتقل می کند به عنوان مثال می تواند با واردات کالاهایی نظیر سیب، پرتقال، تیر آهن و … قیمت این کالا ها را پایین نگه داشت. ولی برخی کالاها مانند زمین و مسکن قابل وارد کردن نیستند و افزایش این کالاها را نمی شود با واردات مهار کرد.[16]

در نتیجه قیمت این قبل کالاها به رشد خود ادامه می دهند از طرفی سرمایه گذاری جدید درآن بخش های صنعتی که با واردات قیمت هایشان مهار شده انجام نمی شود و سرمایه به سمت کالاهایی مثل زمین و مسکن هدایت می شود.[17]

درنتیجه این امر تقاضای کاذبی برای این کالا ایجاد شده و قیمت آن هابا سرعت بیش تر و به صورت غیر طبیعی و باور نکردنی رشد می کنند، عوارض این مشکل به همین جا ختم نمی شود. به محض اینکه فصل افزایش درآمد خاتمه پیدا کند و دولت پولی نداشته باشد که با آن واردات ارزان را انجام دهد افزایش قیمت در بخش هایی که تا آن زمان به صورت مصنوعی قیمت پایینی داشتند با سرعتی فزاینده رخ خواهند داد،[18] از آن جا که صنایع داخلی هم در اثر همان سیاست های گذشته فلج شده اند قادر به پاسخ گویی به تقاضاهای جدید نمی باشند و اقتصاد را در ابتدا ناکارآمد و سپس فلج می کند. البته هلند این شانس را داشت در زمانی که به این مشکل گرفتار شد، سایه کمونیست، شرق اروپا را فرا گرفته بود و کشورهای غربی برای اینکه مبادا هلند هم در دامن کمونیست ها بیفتد کمک های بی دریغی به این کشور کردند، با این وجود چند سالی طول کشید تا اقتصاد این کشور بتواند کمر راست کند.[19]

2-7-مدل های بیماری هلندی

برای توضیح بیش تر، باید گفت که مدل بیماری هلندی اقتصادی را در 3بخش می توان تحلیل خود، بخش قابل تجارت منابع طبیعی ، بخش قابل تجارت صنعت و بخش غیر قابل تجارت،وفور منابع طبیعی با افزایش تقاضا برای کالاهای غیر قابل تجارت و تقویت نرخ ارز حقیقی همراه بوده و در نتیجه سهم کم تری از منابع نیروی کار و سرمایه به بخش صنعت تخصیص می یابد.[20]

بنابراین تولید قابل رقابت به جای بخش صنعت در بخش منابع طبیعی متمرکز می شود و نیروی کار و سرمایه که در صنعت باید به کار گرفته شود به بخش تولید کالاهای غیرقابل رقابت انتقال می یابد. در این حالت وقتی اقتصاد یک رونق را در صادرات منابع طبیعی خود تجربه کند (به علت بهبود رابطۀ مبادله تجاری یا کشف منابع جدید) بخش قابل تجارت صنعت به علت تقویت نرخ ارز حقیقی، تضعیف شود و بخش کالاهای غیر قابل تجارت نرخ رشد اقتصادی را به همراه دارد.[21]

اما تأثیر این مشکلات داخلی (همانند زمین و مسکن) توسعه می یابد. تضعیف بخش قابل تجارت صنعت در این مدل بیماری نامیده می شود و اگر منبع رشد صنعت عامل خاصی مانند پیوندهای پسین و پیشین یا فرآیندیادگیری می باشد به عبارت دیگر با فرض آنکه توسعه تولید صنعتی دارای اثرات خارجی است، تضعیف صنعت توسط وفور منابع طبیعی منجر به نارکارآمدی و کاهش بیشتر رشد اقتصادی خواهد گردید و در مطالعاتی که در این زمینه انجام شده است در مورد اثرات منفی منابع طبیعی، تمایل به افزایش قیمت های داخلی (در نتیجه تقویت نرخ ارز حقیقی) وجود دارد که در نتیجه، این امر به عدم رشد مبتنی بر صادرات می شود.[22]

2-8-پیامدهای بیماری هلندی

به منظور بررسی اثر بیماری هلندی اقتصادی را در 3بخش در نظر می گیریم:1-بخش پررونق که تمام تولیداتش صادر می شود، 2-بخش صنعتی وتولید کننده، و نهایتاً بخش تولید کننده کالاهای غیر قابل تجارت در سطح بین الملل.پس ما با دو بخش که شامل کالاهای قابل تجارت و یک بخش که شامل کالاهای غیر قابل تجارت می باشد روبه رو هستیم.[23]

اگر در بخش صادراتی رونقی به وجود آید اثر اولیه آن افزایش درآمد در این بخش است که منجر به افزایش تقاضای داخلی برای کالاهای قابل تجارت و غیر قابل تجارت می شود. تقاضای اضافی برای کالاهای قابل تجارت از طریق بالا بردن واردات تأمین می شود. برای کالاهای غیر قابل تجارت افزایش تقاضا موجب بالارفتن قیمت آن ها می شود، در این حالت قیمت نسبی کالاهای غیر قابل تجارت نسبت به کالاهای قابل تجارت افزایش می یابد.[24]

این مسأله موجب می گردد که منابع از کالاهای قابل تجارت به سمت کالاهای غیر قابل تجارت انتقال یابند افزایش در قیمت کالای غیر قابل تجارت منجربه افزایش ارزش و از دست رفتن رقابت پذیری، در نرخ واقعی ارز می گردد.[25]

این مسأله همچنین قیمت نسبی کالاهای وارداتی را نیز پایین می آورد در حالی که قیمت صادراتی برای مصرف کنندگان خارجی بالا می رود این مسأله انتقال منابع تولیدی و تقاضای داخلی از بخش تولید به بخش غیر قابل تجارت را تشدید می کند.[26] چرا که منابعی چون سرمایه و کار برای برآورده ساختن افزایش تقاضای به بخش تولید کالاهای غیر قابل تجارت(مبادله نشدنی) داخلی و همچنین به بخش نفتی به سوی رونق، انتقال می یابد هر دوی این انتقالات میزان تولید را در بخش صادرات سنتی که اکنون دچار وقفه شده کاهش می دهند و منجر به فرآیندی می گردد که در اقتصاد کشورهای صنعتی شده به صنعت زدایی(Deindustrialisation) مرسوم شده است و کل این فرآیند با عنوان «تأثیر انتقال منابع» شناخته شده است.[27]

 

2-9-صندوق ذخایر ارزی

در واقع با ارزان شدن قیمت نفت موجودی حساب ذخیره ارزی نیز به صفر خواهد رسید و آن گاه دیگر امکان تعدیل نوسان در آمدهای نفتی وجود نخواهد داشت و کارکنان معتقدند که نباید درآمدهای آتی خود را پایه قیمت های متغیر بازارهای جهانی محاسبه کنند و همواره باید در صد قابل قبولی خود را در پیش بینی های  آتی قیمت ها لحاظ کنند در شرایطی که درآمدهای نفتی کشورهای صادر کننده نفت با شوک مثبت روبه رو می شود هزینه کردن کامل آن در یک سال در میان شدت آثار معکوسی از خود به جای می گذارد. و در قالب بیماری هلندی به فعال سازی مکانیسم های معیوب اقتصادی منجر می شود.[28]

این گونه تأثیرات تا انتهای دهه 1970 در کشورهای دارای دخایر عمده نفتی به وقع پیوست که در آنها قیمت های نفت ناگهان بالا رفت و افزایش صادرات نفتی به زیان بخش های تولیدی و صنعتی تمام شد. البته بخشی که تولیدات آن پایین می آمد ضروری نیست که تنها بخش تولیدی صنعتی باشد. چرا که مثلاً در کشورهای در حال توسعه و تولید کننده نفت، مثل نیجریه، اندونزی و مکزیک، بخش کشاورزی تولید کننده کالاهای قابل تجارت(مبادله نشدنی) است و بنابراین عملکرد آن در اثر بیماری هلندی دچار مشکل می گردد.[29]

اولین شواهد ورودی بیماری هلندی به اقتصاد ایران به سال 1353 شمسی بر می گردد در این سال تحت تأثیر چهار برابر شدن قیمت نفت بودجه عمومی کشور به دو برابر افزایش یافت و دولت پهلوی در آن زمان با طرح شعار آموزش رایگان و کاهش قیمت کالاهای اساسی انتظارات عمومی را افزایش داد امام به دلیل رشد واردات وکاهش سطح تولیدات داخلی همزمان با کاهش 14 درصدی درآمدهای نفتی در فاصله سال های 1355 تا 1357 دوره ای از رکود اقتصادی آغاز شد و به دلیل افزایش نقدینگی نرخ تورم سالانه کشور تا سال 1327 به طور متوسط به 35 درصد رسید.[30]این در حالی بود که دولت در آن زمان خود را متعهد به صرف هزینه های هنگفت عمومی کرده بود و کاهش درآمدهای نفتی به دلیل  کاهش قیمت نفت سبب کاهش توانایی عملی دولت در پاسخ به مطالبات عمومی شد. تحلیل گران مسائل اقتصاد سیاسی بر این باورند که رشد بیش از حد مصارف ارزی دولت از عمل فروش نفت بار دیگر شرایط برای گسترش به فتن نرخ رشد اقتصادی را به همراه دارد اما تأثیر این افزایش کاهش یافته و آنی نیست.[31]

با توجه به اینکه نرخ تورم، در سال 1385 ، 13 درصد پیش بینی شده است و بر اساس برآوردهای صندوق بین الملل پول، نرخ تورم جهانی در سال 2006(3درصد) است بنابراین در سال 85 کالاهای ایرانی در بازار جهانی 10درصد گرانتر خواهد شد و در مقابل کالاهای خارجی برای مصرف کننده ایرانی بیش از 10درصد ارزان تر می شود. این امر با توجه به عدم افزایش نرخ ارز در حد نرخ تورم طی سال های 1376 تا 1388 عینیت می یابد. ولی تغییر جهت گیری ارزی ایران از حالت دلار به یورو و فشارهای وارد شده به بانک مرکزی از سال 1389 تا 1391 و آغاز فاز اجرایی پروژه هدف مند کردن یارانه ایران دارای تورمی بالای 30درصد خواهد بود. این مسأله با بحران نظامی و اجتماعی خاورمیانه تشدید پیدا می کند به طوری که دولت اگر برای متولدین دهه 1360 تا 1370 شغلی ایجاد نکند این تورم و بیکاری باعث دگرگونی سیاسی و اجتماعی جدید خواهد شد.[32]

3-تعریف شوک نفتی

معمولاً منظور از شوک نفتی تغییرات ناگهانی در قیمت نفت است. به نظر می رسد در این تعریف خام همه کارشناسان متفق القول هستند اما در بحث سنجش آن بر متغیرهای اقتصاد کلان تعاریف گوناگون و بنابر این روش های اندازه گیری متعددی ارایه می شود و ظاهراً بخشی از اختلاف در نتایج نیز از این مسأله نشأت می گیرد.

برای مثال مطالعات صورت گرفته توسط انگل و پاتون 2001 ، کوپر2002 و فیمنس رودریگز2002 با استفاده از مدل های آرچ-گاچ صورت گرفته است.

حالی که در برخی از مطالعات دیگر از یک تعریف قرار دادی برای بی ثباتی قیمت نفت استفاده می شود.[33]

مثلاً هامیلتون(1996) بی ثباتی را افزایش بیش از 25درصد ماکزیمم قیمت نفت در سال قبل تر تعریف کرده است اما به دور از مباحث نظری، آنچه امروزه از شوک نفتی در اذهان جاری گرفته است شوک هایی است که هنوز از تعداد انگشتان یک دست فراتر نرفته است. آن ها عبارتند از شوک نفتی اول که به دنبال تلاش اوپک در 1972-1974 روی داد و ماحصل آن افزایش قیمت نفت ازهر بشکه 1/9 دلار در 1972 به 10/41 دلار در 1974 بود، به عبارت دیگر طی دوره مورد نظر قیمت نفت به بیش از 5 برابر افزایش یافت. دومین شوک نفتی در 1978(1357 خورشیدی) روی داد، بروز انقلاب و اعتصابات کارکنان صنعت نفت سبب قطع صادرات نفتی ایران به عنوان یکی از بزرگترین صادرکنندگان نفت در دنیا، سبب افزایش قیمت نفت گردید. قیمت نفت در بازار تک محموله ای به 40 دلار در هر بشکه رسید. سومین شوک قیمت نفتی برخلاف دو شوک اول و دوم سقوط قیمت نفت در 1985 را در پی داشت.

قیمت نفت که حال پس از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب در ایران و صادرات مجدد نفت این کشور به 34 دلار در اوایل دهه 80 رسیده بود، مرتباً کاهش یافت.  اوج این کاهش در 1985 بود که در طول آن سال قیمت نفت از 28 دلار به 11 دلار سقوط کرد، چهارمین شوک نفتی در 1991 و به دنبال اشغال کشور کویت توسط ارتش عراق و به دنبال آن حمله آمریکا و متحدینش به عراق پدید آمده در این سال قیمت نفت به حدود 40 دلار نیز رسید، اما این قیمت فقط حدود 1 ماه دوام آورد و پس در طول سال تدریجاً به 20 دلار کاهش یافت.[34]

3-1- کشورهای توسعه یافته و صنعتی

تأثیر شوک نفتی بر اقتصاد کلان به سه دسته تقسیم می شوند:

تأثیر شوک نفتی و افزایش قیمت نفت می توان به سه گروه از کشورهای جهان این گونه بیان کرد.

اغلب مطالعات به رابطه میان متغیرهای اقتصاد کلان و شوک نفتی پرداخته اند این مسأله ادبیات اقتصادی از اوایل دهه 1980 و پس از مشکلاتی که اولین بحران شوک نفتی در اقتصاد کلان کشورهای صنعتی به وجود آورد، آغاز شد. بدین ترتیب نتیجه مطالعات ها میلتون (1983،1996،2001) ، بوربیخ و هاریسون   (1984) گیسر و کودوین(1986)، مورک(1986)، بزاک و همکاران (1997)، هامیلتون و هدرا(2000) یافتن رابطه ای منفی بین شوک نفتی و متغیرهای اقتصاد کلان بود. در حالی که برخی از کشورها نظیر ایالات متحده آمریکا خود هم یکی از بزرگترین تولیدکنندگان و هم بزرگترین وارد کنندگان نفت است.[35]

انرژی به عنوان مهمترین عامل تولید و از سویی دیگر به عنوان یک کالای مصرفی معمولاً کالایی است که دارای کشش جانشینی و کشش تقاضایی است، بنابراین حتی در مواقعی که سیاست های پولی و مالی مناسبی نیز اعمال شود، افزایش قیمت انرژی سبب کاهش درآمد مالی کشورهای صنعتی می شود و این مسأله پیامدهایی نظیر بیکاری خواهد داشت.[36]

اغلب پژوهشگران معتقدند که این رابطه برای کشورهای صنعتی غیرمتقارن است به عبارت دیگر، به همان طور که افزایش قیمت انرژی سبب کاهش تولید ناخالص و تورم و مشکلات اقتصادی کلان می شود، کاهش قیمت انرژی سبب افزایش تولید، ناخالص ملی، رونق اقتصادی و کاهش شدید نرخ تورم نمی شود.

بالک و همکاران(2002) معتقدند که در این خصوص حتی اعمال سیاست های پولی نیز نمی تواند تقارن ایجاد کند.[37]

3-1-1-نمونه ای از کشورهای توسعه یافته و صنعتی

در حالی که مورک و همکاران (1994) همبستگی میان حرکت های قیمت نفت و نوسانات تولید ناخالص داخلی را در میان هفت کشور آمریکا، کانادا، ژاپن، آلمان، فرانسه، انگلیس و نروژ را بررسی کرده اند و معتقدند که با افزایش قیمت نفت تأثیر منفی معنا داری بر تولید ناخالص داخلی آن ها می گذارد، اما این مسأله در مورد نروژ صدق نمی کند.ولی از سوی دیگر کاهش قیمت نفت فقط در مورد آمریکا و کانادا صریحاً سبب افزایش تولید ناخالص داخلی می شود.[38]

3-1-2-کشورهای توسعه نیافته مصرف کننده نفت

به نظر می رسد که کشورهای در حال توسعه نسبت به کشورهای صنعتی کم تر تحت تأثیر نوسانات قیمت نفت هستند. این مسأله بیش تر به حجم اقتصاد سطح به کار رفتن نفت به عنوان یک عامل تولید در آن کشور ها بر می گردد.

کشاورزی با تکنولوژی کاربر حجم قابل ملاحظه ای از اقتصاد کشورهای در حال توسعه را شکل می دهد.

بالا رفتن قیمت نفت اغلب سبب می شود که حساب جاری و بنابراین تراز پرداخت های این قبیل کشورها دچار مشکل گردد، این مسأله در مورد کشورهای فقیر و بدهکار و کشورهای تازه استقلال یافته با اقتصادی در حال گذار کاملاً قابل  مشاهده است. [39]

3-3-کشورهای صادر کننده نفت

تأثیر افزایش درآمدهای نفتی به کشورهای صادر کننده نفت از مباحث بحث انگیز اقتصاد سیاسی است به طور کلی و به خصوص در مورد ایران می توان این تأثیر را به نحوه ی هزینه کردن دولت، ساختار اقتصادی و رفتار دولت در داخل کشور مشاهده کرد، معمولاً در کشورهای صادر کننده نفت درآمدهای صادرات نفت، به عنوان درآمد بخش دولتی محسوب و از طریق خزانه وارد بودجه می شود. این مسأله موجب می گردد که درآمدهای نفتی از طریق ردیف هزینه های دولت به دو صورت جاری و عمرانی به اقتصاد کشور تزریق شود.[40]

امروز تأثیر بسیار منفی افزایش هزینه های جاری دولت به ساختار اقتصادی، به خصوص تأثیرات منفی آن به سرمایه گذاری بخش خصوصی که نشان دهنده ی مشارکت مردم در اداره ی اقتصاد است، بر همگان آشکاراست و مطالعات انجام شده در این زمینه همگی در این موضوع اتفاق نظر دارند. کشورهای صادر کننده نفت به دلیل ساختار و مسایل سیاسی آن ها، دولت به عنوان بزرگترین کارگزار اقتصادی کشور در اغلب بخش های تولیدی و خدماتی حضور فعال دارد.[41]

انتظارات سیاسی و اجتماعی دولت که عموماً فاقد مبنای اقتصادی است، سبب می شود که اغلب تأثیرات هزینه های سرمایه ای دولت نیز به سان هزینه های جاری باشد. سرمایه گذاری عمده دولتی از برنامه زمان بندی مدون خود تبعیت نمی کند، حجم سرمایه گذاری از رقم پیش بینی شده (و بر اساس آن توجیه اقتصادی صورت گرفته) فراتر می رود و مدیریت دولتی غیر کار آمد نیز سبب می شود که اثرات و توسعه ای این قبیل سرمایه گذاری ها ضعیف باشد. اقبالی و همکاران(1383) در مطالعه خود نشان دادند که علاوه بر هزینه های جاری، هزینه های سرمایه ای دولت در بخش ساختمان نیز مانعی برای حضور سرمایه گذاری بخش خصوصی است. تأثیرات منفی هزینه ها و افزایش سالانه آن ها همیشه وبال گردن دولت می شود.[42]

از آن جا که درآمدهای نفتی ماحصل عملکرد فعالیت بخش های اقتصادی نبود بنابراین افزایش آن ها نشان دهنده رونق واقعی اقتصاد نیست. بنابراین افزایش این درآمدها و تزریق آنها به جامعه به سرعت افزایش قیمت ها منجر می شود. برای روشن شدن این مسأله مثالی از 2 کشور می آوریم که یکی صنعتی است و دیگری صادر کننده نفت.[43]

فرض کنید که در کشور اول سالیانه 200میلیارد دلار صادرات صنعتی صورت می گیرد، در حقیقت بخش های مختلفی از اقتصاد این کشور دست به دست همدیگر می دهند که کالای مورد نظر را که مجموعه ای از قطعات و کالاهای واسطه ای دیگر هستند تولید و با صادرات آن 200میلیارد دلار درآمد ایجاد کنند. اما فرض کنید که 180 میلیارد دلار برای صادرات 200میلیارد دلاری هزینه شده است این هزینه که در حقیقت پرداختی به عامل تولید نظیر نیروی کار سرمایه و مدیریت است سبب رونق بخش های دیگری می شود و در واقع چرخه اقتصاد کشور را به حرکت در می آورد.از سوی دیگر درآمد خالص ایجاد شده نیز دو میلیارد دلار است.

3-3-1-وضع در کشور دوم(کشورهای توسعه نیافته)

در کشور دوم وضع به گونه ای دیگر است. در حالی که ممکن است بخش های مختلف اقتصادی دچار کاستی های عظیمی چون فناوری قدیمی، نیروی کار با کارآمد پایین، قوانین مالکیت، کار و مالیاتی نامناسب باشد، به دلیل یک عامل خارجی که هیچ گونه ارتباطی با بخش های داخلی ندارد، قیمت نفت افزایش یابد یک باره درآمدهای نفتی و صادراتی که در واقع به عنوان درآمدهای دولتی تلقی می شود افزایش زیادی یابد، مثلاً عایدات این کشور از صدور نفت به 22میلیارد دلار برسد.               

برای درآمد ایجادشده کدام یک از بخش های داخلی درگیر فعالیت و تلاش هستند، چه میزان یا درصدی از نیروی کار داخلی را به فعالیت وا داشته است؟ هزینه ایجاد شده برای چنین درآمدی چه قدر است؟ اگر هزینه مورد نظر 2میلیارد باشد رقم درآمد خالص آن نیز همانند کشور اول(کشور صنعتی) 20میلیارد دلار می شود. به عبارت دیگردر حالتی که رقم درآمد خالص صادراتی دو کشور به یک میزان هستند ولی این دو کشور از دو وضعیت متفاوت در ساختار داخلی اقتصاد برخوردارند.

بنابراین تزریق درآمدهای یاد شده در کشورهای از نوع دوم، نظیر ایران سبب افزایش تقاضای کل می گردد، از آن جایی که بخش عرضه کل که برآیند بخش های داخلی است نمی تواند به تقاضای ایجاد شده پاسخ گوید، بنابراین منجر به افزایش تورم می شود، و تورم نیز به نوبه ی خود علاوه بر متغیرهای اقتصادی به متغیرهای سیاسی و اجتماعی اثر می گذارد.[44]

 

3-3-2-کاهش قیمت نفت

این مسأله با کاهش قیمت نفت و در نتیجه کاهش درآمدهای دولت شکل انفجاری به خود می گیرد. تجربه ی کشورهای صادر کننده نفت از جمله ایران در برنامه پنجم توسعه قبل از انقلاب به تجربه ی بسیار گران بها در این خصوص است. کاهش قیمت نفت سبب می شود که دولت به علت انعطاف پذیری هزینه های جاری که بخش عمده آن مربوط به حقوق و دستمزد کارکنان دولتی است از هزینه های عمرانی بکاهد و آن را به هزینه های جاری منتقل کند. بنابراین اولین اثر آن انبوهی از طرح های نیمه تمام در بخش عمرانی است.[45]

این مسأله سبب رکود و بیکاری به خصوص در بخش هایی می شود که عمدتاً از کارگران غیرماهر استفاده می کنند و بدین ترتیب بی ثباتی از حوزه اقتصادی به حوزه های اجتماعی و سیاسی نیز سرایت می کند. بخش ارزی(طلافی و همکاران 1383) تراز پرداخت ها و کسری بودجه را تحت تأثیر قرار می دهد و تورم که از همان ابتدا وجود داشته است سبب کاهش رشد اقتصادی می شود.[46]

افزایش درآمدهای صادراتی بالا رفتن نرخ رشد اقتصادی را به همراه دارد، اما تأثیر این افزایش کاهش یافته و آنی نیست. اقبالی و همکاران (1383) نشان داده اند که افزایش یک درصد درآمدهای صادراتی نفتی سبب افزایش 08% درصد پس از 2سال می شود. به نظر می رسد که این مسأله به دلیل افزایش جمعیت، بزرگ شدن دستگاه دولت پس از انقلاب می شود. به نظر می رسد که این مسأله به دلیل افزایش جمعیت، بزرگ شدن دستگاه دولت پس از انقلاب باشد. گسکری و همکاران(1383) این مسأله باتعاریف مختلف بی ثباتی صادرات نفت در مورد ایران مورد آزمون قرار داده و کاهش رشد اقتصادی را نتیجه گرفته اند.[47]

3-3-3-افزایش قیمت نفت

افزایش ناگهانی قیمت نفت در کوتاه مدت سبب افزایش درآمدهای دولت می شود.در این شرایط ما با دولتی رو به رو هستیم که محدودیت های بودجه برای آن وجود ندارد و می تواند در فرآیند توسعه اقتصادی شتاب به خرج دهد، پروژه های جدید تعریف و اعمال حاکمیت کند. این مسأله سبب می شود که فرآیند توسعه یک «برنامه دولتی» تلقی گردد. شهروندان احساس می کنند که با افزایش قیمت نفت، با دولت مقتدری روبه رو هستند که به خاطر پر شدن خزانه اش هر چه زودتر باید عقب افتادگی کشور را از بین ببرد و یک شبه رفاه اجتماعی را افزایش دهد. طبیعی است که این مسأله در کوتاه مدت جواب مثبت دهد.[48] پروژه های اقتصادی تعریف می شوند، دوره عملیاتی کردن و ساخت آنها گروه های شغلی متعددی را درگیر فعالیت می کند، اما دوره بهره برداری از آن دیگر نمی تواند به سرعت افراد زیادی را که بخش عمده شان غیر مالی هستند به کار مشغول کند. در چنین فضایی هر گونه موفقیت و کامیابی به کام دوست نوشته شده و دولتمردان القاب و مدال های متعددی دریافت می کنند و در مقابل بدیهی است که هر مشکلی نیز باید از سوی دولت حل شود که در غیر این صورت دولت آلودده، بی لیاقت و لایق سقوط است. در این فضای اجتماعی –اقتصادی مردم خانه نشین و نظاره گر دولت هستند.

3-3-4-ماهیت درآمد نفتی

ماهیت درآمدهای نفتی به گونه ای است که بخش های بومی در اقتصاد رابطه پیشین و پسین ضعیفی بادرآمدهای نفتی دارند و در نتیجه درآمدهای نفتی که به صورت درآمدی مشکل و کاملاً غیر عادی و بی سابقه برای دولت تلقی می شود در این شرایط هزینه های دولت از سوی مالیات دهندگان تأمین نمی شود. به عبارت دیگر مردم سهمی ناچیز در هزینه های توسعه دارند و در مقابل دولت به دلیل دستیابی به درآمدهای مستقل از ملت به برنامه های توسعه خود خوانده می پردازند. جالب آنجاست که دولت در اجرای برخی از برنامه های توسعه با مقاومت مردم نیز روبه رو است.

مسأله بسیار واضح است چون این هزینه از سوی مردم تأمین نمی شود دولت نیز نیازی به تأمین نظر مردم ندارد و شکاف دولت-ملت که به علت استبداد از دیر باز در ایران وجود داشته است تشدید می شود –و شالوده این شکاف با اقتصاد قوت می گیرد. سهم اجزای اصلی درآمدهای دولت طی دوره (1381-1342) است. همان طور که ملاحظه می شود به غیر از سال های 67-1365 که به واسطه جنگ با عراق و کاهش شدید قیمت نفت درآمدهای مالیات از درآمدهای نفتی پیشی گرفت. سهم نفت همیشه تفاوت قابل ملاحظه ای با سهم مالیات در درآمدهای دولت دارد.[49]

 

 

3-4-درمان و پیشگیری بیماری هلندی

3-4-1-پیشگیری از بیماری هلندی

همان طور که گفتیم تورم مهار نشدی، ناکارآمدی در تخصیص منابع ارزی و رفتار مصرفی خاص بیماری هلندی، خود را به اقتصاد هلند تحمیل کرد. بعدها نروژی ها از این اتفاق درس گرفتند و با ایجاد صندوق ذخیره ارزی نفت به جای اینکه درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام در بودجه های سالانه محاسبه نمایند آن را به این صندوق ریخته و به بیماری هلندی دچار نشدند. بانک جهانی در سال های اخیر به دولت های صادر کننده نفت که دارای صندوق ذخیره ارزی  می باشند توصیه هایی می کند، اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی به شکل مناسبت مدیریت کنند که آنها احساس زیان نکنند، دوم اینکه صندوق ها در تثبیت نرخ ارزی و جلوگیری از شوک های ناشی از نوسان نرخ ارزی یا میزان ارز در یک کشور کار آمد داشته باشند.[50]

بانک جهانی به کشور هایی که این صندوق را تأسیس کرده اند هم چنین توصیه می کند که با شفافیت کامل از نظر دخل و خرج مدیریت در صندوق ها وجود داشته باشد به گونه ای که هم اکنون مدیریت این صندوق در نروژ با شفافیت کامل عمل می کند به طوری که هر شهروند نروژی می تواند هر لحظه از جریان های فعالیت این صندوق آگاه شود.[51]

3-4-2-استفاده از صندوق ذخایر ارزی جهت پیشگیری از بیماری هلندی

از نکات مهمی که درباره صندوق ذخایر ارزی می توان گفت: انتقاد برخی از کارشناسان از این بود که چرا پول نفت را باید در صندوق حبس کرد و از آن استفاده نکرد چرا که وجود منابع قابل دسترسی در این صندوق ها ، مدیریان صنعتی، مدیران سیاسی، ودیگر گروه های ذی نفع را به طمع می اندازد تا در شرایطی خاص از آن استفاده کنند. فشار های یاد شده موجب شد که در نروژ منابع در اختیار دولت نباشد به طوری که اگر دولت بخواهد از منابع صندق استفاده کند باید دلایل اقتصادی ارائه دهد و این طور نیست که دولت نروژ هر موقع که بخواهد بتواند از منابع صندوق استفاده کند. بانک جهانی به دلیل مدیریت مناسبت این صندوق در کشور نروژ به کشورهای دارنده صندوق همیشه توصیه می کند که از مدل کشور نروژ استفاده کند.[52]

نکته قابل توجه این است که صندوق ذخیره ارز نفت در نروژ اصولاً به بودجه وصل نشده است و دولت نمی تواند از منابع آن برای مصارف بودجه رقمی را پیش بینی کند. دشواری های احتمالی در این صندوق وجود دارد فساد مهم ترین عامل تهدید کننده منابع این صندوق است و اگر این صندوق بر اساس سلیقه های شخصی مدیریت شود می تواند فساد آفرین باشد. فساد اداری در مدیریت صندوق ذخیره ارزی مسأله ای است که نباید به آن بی اعتنا بود. بر همین اساس برای جلوگیری از فساد در صندوق ذخیره نفتی علاوه بر اینکه بانک جهانی تلاش می کند که بر صندوق بین المللی پول سازمان ها و تشکلات مدنی غیر دولتی نیز برای عملکرد دولت ها در اداره این صندوق نظارت داشته باشد تا منابع این صندوق که ثروت ملی محسوب می شود به درستی مصرف شود.[53]

3-4-3-درمان بیماری هلندی

نروژی های از بلایی که سر هلندی ها آمده درس گرفتند و با تأسیس صندوق ذخیره ارزی به جای اینکه درآمدحاصل از صادرات نفت خام را در بودجه های سالانه ریخته و بودجه را آلوده کنند آن را به این صندوق فروختند و به بیماری هلندی دچار نشدند.

صندوق یاد شده چند کاربرد عمده دارد، اول اینکه درآمد حاصل از ثروت ملی یک کشور را از نظر زمانی و توزیع بین نسلی به شکلی مناسب مدیریت می کند تا نسل های بعدی، احساس زیان نکنند.[54] دوم اینکه این صندوق در تثبیت نرخ ارز و جلوگیری از شوک های ناشی از نوسان نرخ ارز یا میزان ارز در یک کشور تأثیر بسیار کارآمدی دارند. سوم ایجاد موانع شدید قانونی –دست دولت از این ثروت باد آورده کوتاه شد، و دولت صرفاً  به کارآیی اقتصادی بخش خصوصی و مالیاتی که از این بخش دریافت می دارد بسنده کرده و علاوه بر اینکه دولتی پاسخ گو و کوچک و باتمرکز حداقلی تبدیل تبدیل می شود ، تمام تلاش خود را برای ایجاد زمینه های موفقیت بخش خصوصی ایجاد کرده و خود را به عنوان رقیب بخش خصوصی در نظر نمی گیرد و در آخر اینکه این صندوق سبب کسب اعتبار جهانی برای کشور مورد نظر شده و سبب ورود سرمایه گذاران خارجی به آن کشور می شود. اگر سیاست نروژ را در نظر بگیریم که منابع حاصل از این صندوق را صرفاً در کشورهای دیگر سرمایه گذاری کند این اعتبار آفرینی و قدرت چانه زنی کشور را در عرصه جهانی چندین برابر می گرداند. البته تأسیس این صندوق پیش نیازهایی دارد، که اگر مهیا نشود، این صندوق نمی تواند به وظایف اصلی خود عمل نماید. از جمله اینکه لازم است تا ساختار سیاسی کشور به گونه ای نهادینه شده و سیستماتیک، دستش از این صندوق برای مصرف آن در داخل کوتاه باشد و نیز لازم است شفافیت کامل از نظر دخل و خرج در مدیریت صندوق وجود داشته باشد به گونه ای که هم اکنون مدیریت این صندوق درنروژ با شفافیت کامل عمل می کند به طوری که هر شهروند نروژی می تواند هر لحظه از جریان فعالیت های این صندوق آگاه شود.

دلیل اینکه به پدیده بیماری هلندی تا این اندازه توجه شده است این است که روند تعدیل اقتصادی در شرایط رونق صادراتی، موقعی که این رونق پایان می پذیرد، در جهت معکوس عمل نمی کند.[55]

3-4-4-مشکلات گسترش مجدد بخش غیر نفتی و قابل تجارت

گسترش مجدد بخش غیر نفتی و قابل تجارت در صورتی که بازار سرمایه و زیربناها تخریب شده باشند، با مشکل مواجه است. ورود به بازارهای صادراتی نیز مشکل خواهد بود. زیرا ما بقی کشورها تا آن زمان بازارهای رها شده در دوران رونق را به تسخیر خود در آورده اند. در این صورت از آن هایی که رونق ناشی از عواید حاصل از  صادرات احتمالاً در آینده نزدیک به پایان خواهد رسید اتخاذ سیاست های اقتصادی به منظور حمایت از بخش تولید در برابر اثرات مضر دوران رونق کار معقولانه خواهد بود.[56]

3-4-5-لازمه درمان بیماری هلندی

در واقع درمان بیماری هلندی به پیش گیری یا معکوس  کردن افزایش ارزش واقعی پول رایج وابسته است. این امر مستلزم تضعیف پول رایج، همراه با بازارهای بودجه دولت به همراه خود داری شدید بانک مرکزی از ایجاد پول است، که هر دو باعث مهار تورم می شوند، دولت نیاز به مقاومت در برابر تقاضای در حال گسترش و پس انداز کردن درآمدهای تازه  به دست آورده دارد تا زمان کافی برای برنامه ریزی معقولانه داشته باشد و طرح های با درآمد بالا را شناسایی نماید.[57]

 این سیاست سرمایه گذاری همراه با دو چیز است

3-4-6-سیاست های سرمایه گذاری

اول اینکه در اثر این سیاست ها در آمد های باد آورده صادراتی برای بودجه بندی صحیح برای توسعه دراز مدت کنترل می شود و دوم اینکه دولت از طریق به تأخیر انداختن مخارج جدید خود به طور ضد دورانی عمل می کند یعنی در خلال بیش ترین دوره تورمی رونق صادرات از طریق خرج کردن کم تر درآمدهای باد آورده و برعکس آن یعنی خرج کردن بیش تر زمانی که رونق اقتصادی کم رنگ شده است به تثبیت اقتصادی کمک می کند. هم چنین سیاستگذاران در درمان بیماری هلندی این نکته را نیز باید در نظر داشته باشند که ؟؟؟؟ نرخ رشد اقتصادی را به همراه دارد، اما تأثیر این افزایش کاهش یافته و آنی نیست.[58]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری

اقتصادهای ضعیف در اقصی نقاط دنیا مورد تهاجم و تهدید بیماری ها و ضعف هایی هستند که باید با درایت و توجه دولت ها و سیاستمداران اقتصادی قرار گیرند تا بتوانند با مقابله و مبارزه با آنها در آید. زیرا توجه به این عوامل در رشد و توسعه نظام اقتصادی کشورها و در مقابل بالا آمدن سطح رفاه عمومی می شود. باید توجه داشت که دولت ها در مواقع بحران ها و فراز و نشیب های اقتصادی می تواند از صندوق ذخایر انرژی یا بانک ترمیم و توسعه جهانی وام های بلند مدت با نرخ بهره مندی کم تر از نرخ بازار کمک بگیرد که این ملتزم ایجاد صندوق از قبل یا عضویت در بانک جهانی می باشد در کل نظام اقتصادی دولت ها مورد تهدید عوامل زیادی هستند که ما در این مهم به یکی از آن ها موسوم به بیماری هلندی پرداختیم. شرح دادیم امید است توانسته باشیم نقطه ی تأثیرگذاری در مرتفع ساختن مشکلاتی از این قبیل ایجاد کرد می باشیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مآخذ

1-مجاهدی نسب، علیرضا،  مقاله تأثیر بیماری هلندی، چاپ سوم، تهران:دانشگاه تهران، 1387.

2-نورالهی، خدیجه، مقاله بیماری هلندی در اقتصاد ایران، چاپ اول، تهران:دانشگاه تهران، 1380.

3-کریم زاده، مصطفی،  مقاله بررسی بیماری هلندی اقتصاد ایران، چاپ 6، تهران:دانشگاه تهران، 1379.

4-فخار، مجید مقاله تأثیر بیماری هلندی در اقتصاد ایران، چاپ4،تهران:دانشگاه تهران، 1377.

5-قبادی، فرخ ، مقاله پیامدهای بیماری هلندی، چاپ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، 1355.

6-دارابی، سعید،  مقاله پیامدهای بیماری هلندی، چاپ اول، تهران:دانشگاه تهران، 1388.

7-جعفرپور، وحید، مقاله درمان بیماری هلندی، چاپ نهم، تهارن:دانشگاه تهران، 1387.

8-محبی، محسنی، مقاله مرتبط تاریخ اقتصاد ایران، چاپ دوم، تهران:دانشگاه تهران، 1386.

9-حسینی، محمد صادق،  مقاله بیماری هلندی، چاپ دوم، تهران: دانشگاه تهران، 1387.

10-خیرخواهان، جعفر،مقاله درمان بیماری هلندی، چاپ هفتم، تهران:دانشگاه تهران، 1392.

11-اشرافی، علیرضا،روزنامه حیات، چاپ دوم، تهران:بی نا، 1380.

12-شاکری، عباس، بررسی رخدادهای بیماری هلندی در اقتصاد ایران و اثر آن بر رشد اقتصادی، چاپ دوم، تهران:دانشگاه تهران، 1386.

13-تیموری، حسین مقاله پیش گیری از بیماری هلندی ، تهران:دانشگاه تهران، 1378.



[1] - علیرضا، مجاهدی نسب، مقاله تأثیر بیماری هلندی، چاپ سوم، تهران:دانشگاه تهران، 1387،ص30.
[2] -همان.
[3] -خدیجه نورالهی، مقاله بیماری هلندی در اقتصاد ایران، چاپ اول، تهران:دانشگاه تهران، 1380،ص150.
[4] -علیرضا مجاهدی،همان کتاب، ص30.
[5] -همان، ص28.
[6] -همان، ص26
[7] -علیرضا مجاهدی نسب، همان کتاب، ص22.
[8] -مصطفی، کریم زاده، مقاله بررسی بیماری هلندی اقتصاد ایران، چاپ 6، تهران:دانشگاه تهران، 1379،ص147.
[9] علیرضا مجاهدی نسب، همان کتاب، ص28.
[10] -خدیجه نصرالهی، همان کتاب، ص100
[11] -همان،ص20.
[12] -علیرضا مجاهدی نسب،همان، ص66.
[13] -همان،ص29.
[14] -مصطفی کریم زاده، همان کتاب، ص120.
[15] -مجید،فخار، مقاله تأثیر بیماری هلندی در اقتصاد ایران، چاپ4،تهران:دانشگاه تهران، 1377،ص160.
[16] -همان،ص162.
[17] -علیرضا، مجاهد نسب، همان کتاب، ص6.
[18] -مصطفی کریم زاده، همان کتاب، ص110.
[19] -همان.
[20] -علیرضا مجاهدی نسب، همان کتاب، ص22.
[21] -همان،ص52.
[22] -همان،ص17.
[23] -فرخ قبادی، مقاله پیامدهای بیماری هلندی، چاپ پنجم، تهران، دانشگاه تهران، 1355،ص15
[24] -همان،ص55.
[25] -همان.
[26] -سعید، دارابی، مقاله پیامدهای بیماری هلندی، چاپ اول، تهران:دانشگاه تهران، 1388،ص111
[27] -همان،ص19.
[28] -علیرضا مجاهدی نسب، همان،ص18
[29] -مصطفی، کریم زاده، همان کتاب، ص90.
[30] -علیرضا مجاهدی نسب، همان، ص2
[31] -همان،ص70.
[32] -همان،ص19.
[33] -همان.
[34] -وحید جعفرپور، مقاله درمان بیماری هلندی، چاپ نهم، تهارن:دانشگاه تهران، 1387،ص126.
[35] -همان.
[36] -محسن، محبی، مقاله مرتبط تاریخ اقتصاد ایران، چاپ دوم، تهران:دانشگاه تهران، 1386،ص62.
[37] -وحید جعفرپور، همان کتاب، ص25.
[38] -محسن، محبی، همان کتاب، ص49.
[39] -وحید، جعفرپور، همان کتاب، ص19.
[40] -محمد صادق، حسینی، مقاله بیماری هلندی، چاپ دوم، تهران: دانشگاه تهران، 1387،ص90
[41] -محسن، محبی، همان کتاب، ص45.
[42] -محمد صادق، حسینی، همان، ص72.
[43] -وحید جعفر پور، همان کتاب، ص13.
[44] -همان.
[45] -جعفر،خیرخواهان، مقاله درمان بیماری هلندی، چاپ هفتم، تهران:دانشگاه تهران، 1392،ص22
[46] -همان،ص14.
[47] -وحید، جعفرپور، همان کتاب، ص38.
[48] -علیرضا اشرافی، روزنامه حیات، چاپ دوم، تهران:بی نا، 1380،ص4.
[49] -عباس شاکری، بررسی رخدادهای بیماری هلندی در اقتصاد ایران و اثر آن بر رشد اقتصادی، چاپ دوم، تهران:دانشگاه تهران، 1386،ص79-80
[50] -حسین تیموری، مقاله پیش گیری از بیماری هلندی ، تهران:دانشگاه تهران، 1378،ص48.
[51] -حسین تیموری، همان کتاب، ص22.
[52] -وحید جعفرپور، همان کتاب، ص38.
[53] - حسین تیموری، همان کتاب، ص18.
[54] -عباس، شاکری، همان کتاب، ص60.
[55] -وحید جعفرپور، همان کتاب، ص9-7
[56] -علیرضا اشراقی، همان کتاب، ص80.
[57] -وحید جعفرپور، همان کتاب، ص12-11.
[58] -همان،ص28.

 نظر دهید »

بررسی فقهی حقوقی نهاد فرزند خواندگی در حقوق اسلامی

14 بهمن 1396 توسط دهقانی

 

 چکیده

ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺣﻘﻮﻕ، ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﺩﻭﺍﺭ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺎ ﺍﻫﺪﺍﻑ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻲ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻮﺩﻩ، در نظام حقوقی اسلام فرزند خواندگی به ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﻬﺎﺩﻱ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺛﺎﺭ ﻗﺮﺍﺑﺖ ﻧﺴﺒﻲ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺭﺩ ﺷﺪﻩ ؛ ﺍﻣﺎ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺍﺯ ایتام و ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺑﻲ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﻭ ﺭﻭﺍﻳﺎﺕ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ، ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ولی در حال حاضر ﺩﺭ ایران تحت عنوان سرپرستی اطفال بدون سرپرست با آثار حقوقی مشخصی احیا شده است. ﺳﺆﺍﻝ ﺍﺻﻠﻲ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﺴﺦ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ، ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻈﺎﻡ ﺣﻘﻮﻗﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺍﺯ ﻓﻘﻪ ﺍﺳﻼﻣﻲ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭﺧﺼﻮﺹ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻧﻴﺎﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﻧﻬﺎﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ، ﭼﻪ ﺗﺪﺍﺑﻴﺮﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ پس ﺍﺯ ﺗﺒﻴﻴﻦ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ، ﺑﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺗﻄﺒﻴﻘﻲ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﻲ ﺍﺯ ﻗﺒﻴﻞ ﻋﻠﻞ ﻧﺴﺦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ، ﻧﺤﻮﻩ ﻋﻤﻠﻲ ﭘﺬﻳﺮﺵ ﺍﻃﻔﺎﻝ  ﺑﻲ­­ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ، شرایط سرپرست، ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺍﻳﺮﺍﻥ و ﺩﻳﮕﺮ ﺳﺆﺍﻻﺕ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.

ﻭﺍژﮔﺎﻥ ﻛﻠﻴﺪﻱ

ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ/ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﺑﻲ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ/ ﺯﻭﺟﻴﻦ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ/ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ/ ﺣﻘﻮﻕ ﺍﻳﺮﺍﻥ/

 

 

 

فهرست مطالب

مقدمه.. 1

بیان مسأله: 1

1-ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺷﻨﺎﺳﻲ ﻣﺼﻄﻠﺤﺎﺕ… 2

1-1- معناي لغوي فرزندخواندگي: 2

1-2- معناي اصطلاحي فرزندخواندگي: 3

1-3- ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺍﺻﻄﻼﺣﻲ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ: 3

2- ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻣﺘﻘﺎﺿﻴﺎﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ… 4

۳- ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻃﻔﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﭘﺮستی ﺳﭙﺮﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. 4

۴- ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻭ ﻣﻌﺎﻳﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ… 5

۵- آثار فرزند خواندگی… 6

6- آثار حقوقی حکم سرپرستی… 6

6-1- نفقه. 6

6-2- حضانت و تربیت طفل.. 7

6-3- اطاعت فرزندخوانده از سرپرستها 8

6-4- نام‌خانوادگی.. 9

6-5- اداره اموال و نمایندگی قانونی فرزندخوانده (ولایت). 9

6-6- ارث… 10

6-7- حرمت نکاح.. 10

7- فرزندخواندگي در اسلام و مستندات فقهي آن.. 11

8- شرایط قانونی فرزندپذیری در ایران.. 14

نتیجه گیری… 15

ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻭ ﻣﺂﺧﺬ.. 15

 

مقدمه

خانواده به عنوان حلقه گمشده ‌زندگی کودکان بی سرپرست؛ شاید کودکان یتیم و بی سرپرست از کسانی باشند که شروع زندگی را با مشکلاتی آغاز می‌کنند که خود در ایجاد آن دخیل نیستند و در مسیر راه زندگی باید با تلاطم‌های مختلفی روبه رو شوند که برای حل معضلات آن نیاز به یاری دارند. یاری کسانی که مهربانی­شان به اندازه مهر پدر و مادر در دلهایشان جای خواهد گرفت و پیوند دست‌های سرد آنان با گرمی خانواده‌هایی جان می‌گیرد که پذیرا و چتر حمایتی برای از بین رفتن موانع زندگی آنان شود. در این میان، افراد زیادی هستند که خودشان با استقبال فراوان و آغوشی گرم، یتیمانی را به فرزندی می‌پذیرند و در نهایت احترام و ادب، به آنان محبت می‌کنند. این افراد همان کسانی هستند که خداوند به آنان وعده بهشت و همنشینی با پیامبرش را داده است.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: وقتی یتیمی گریه کند و اشک بریزد، عرش خدا، به خاطر گریه او، به لرزه می‌افتد. در آن هنگام، خداوند به ملائکه می‌گوید: ‌ای ملائکه من، شاهد باشید که اگر کسی، آن یتیم را ساکت کند و مانع از گریه کردنش شود و آن یتیم را راضی کند، من هم آن شخص را در روز قیامت راضی می‌کنم.» (لئالي الأخبار، ج ٣، ص ١٨١)

حضرت علی‌(علیه السلام) می‌فرمایند: همان­گونه که فرزند خودت را تربیت و ادب می‌کنی، به همان صورت و با همان روش یتیمی را که در اختیار تو است را ادب و تربیت کن و با همان شیوه‌ای که فرزند خودت را تنبیه می‌کنی، با همان یتیمی را که در اختیار تو است تنبیه کن. عبارت امیرمؤمنان حضرت علی‌(علیه السلام)، آنچنان دقیق و روشن است که تکلیف را بر یتیم نوازان مشخص کرده است. حضرت می‌فرمایند: یتیم را همچون فرزند خود بدانید و هیچ تفاوتی در رفتار و گفتارتان نشان ندهید، در غیر این صورت، آماده قهر الهی باشید.

 

 

 

 

بیان مسأله:

ﺍﺯ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﻳﻦ مسئوﻟﻴﺖﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺯﻭﺟﻴﻦ ﺑﺎ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺯﻧﺎﺷﻮﻳﻲ، ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻭ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣﺎ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻋﻠﻠﻲ، ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺘﻼﺷﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻳﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ، ﭼﻪ ﺷﺨﺺ ﻳﺎ ﺍﺷﺨﺎﺻﻲ با چه شرایطی ﻣﺴﺆﻭﻟﻴﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻱ و حمایت ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺭﺍ بر عهده ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ؟ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﭘﮋﻭﻫﺶ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﻲ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﻓﻊ ﻣﺸﻜﻼﺕ ﺁﻧﺎﻥ، ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ و همچنین حضانت کودکان بی­سرپرست به عنوان ﺭﺍﻩ ﺣﻞ پیشنهادی ﺍﺳﺖ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺮﺍﻛﺰ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻱ ﺗﺎ ﺳﻦ ﺧﺎﺻﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﻣﺤﻴﻂ ﻋﺎﻃﻔﻲ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﻤﻲ­باشند. ﺩﺭ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﺒﻌﻴﺖ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺷﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻬﺎﺩﻱ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﺖ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻋﺪﻡ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺑﻲ­ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﻧﻴﺴﺖ. ﺍﻳﻦ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺭﻭﺵ ﻛﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﺍﻱ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻓﻘﻬﻲ ﻭ ﺣﻘﻮﻗﻲ، ﺿﺮﻭﺭﺕ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺍﺯ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺑﻲ­ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻛﺮﺩﻩ، ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﺍﺣﻜﺎﻡ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﺩﺭ ﻓﻘﻪ ﻭ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺪﻧﻲ ﺍﻳﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1-ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺷﻨﺎﺳﻲ ﻣﺼﻄﻠﺤﺎﺕ

1-1- معناي لغوي فرزندخواندگي:

فرزندخواندگي از نظر لغوي از «فرزند خواندن» گرفته شده است؛ به اين معني كه شخص بيگانه­اي را كه با او نسبت فرزندي ندارد، فرزند خود بخواند. (دهخدا، ،1377 ذيل واژه) معادل انگليسي اين واژه  "Adoption"و معادل عربي آن «دَعی» است. (آريانپور كاشاني، 1384، ص298) معادل اصطلاح فرزندخواندگی در زبان عربی"دعی” است که به معنای قبول کردن، پذیرفتن، مربوط ساختن، نام‌گذاردن آمده است. واژه “تبنی” نیز در زبان عربی معادل فرزندخواندگی آمده؛ تبنی از “ابن” گرفته شده است و معنی دقیق آن “پسر گرفتن” که با پیشینه تاریخی آن در میان اعراب، کاملاً متناسب است؛ چراکه دختران هیچ‌گاه مطلوب و مورد توجه نبوده‌اند."فرزندخواندگی یا تبنی آن است که شخص یا اشخاص دیگری را که فرزند طبیعی او نیست به فرزندی خود بپذیرد. فرزندخواندگی در صورتی که به رسمیت شناخته شده باشد، نوعی قرابت ایجاد می‌کند؛ قرابتی که صرفاً حقوقی است نه طبیعی، به عبارت دیگر با قبول فرزندخواندگی، قانون یک رابطه مصنوعی پدر-فرزندی یا مادر – فرزندی بین دو نفر ایجاد می‌کند.” (صفائی، سیدحسین وامامی،اسدالله،حقوق­خانواده، جلد دوم،قرابت و نسب، سال 1374ص23)

فرزندخوانده فرزندی است که از طریق رابطه حقوقی فرزندخواندگی، عنوان فرزند یافته است؛ رابطه‌ای که بین فرزندخوانده و خانواده سرپرست وجود دارد یک رابطه حکمی ‌است و این رابطه ممکن است در اثر فوت یکی از طرفین به هم خورد، در صورتی که رابطه فرزند واقعی و طبیعی با والدین هیچ‌گاه قطع نمی‌شود.

1-2- معناي اصطلاحي فرزندخواندگي:

در اصطلاح، فرزندخواندگي يك نهاد حقوقي است كه به واسطه آن رابطه خاصي ميان زن و مرد يا احدی از آنان از يكسو و فرزندي كه شرعاً يا طبعاً (از نظر ژنتيكي) متعلق به آنها نيست، از سوي ديگر ايجاد
مي­گردد. در اين رابطه زن و مرد به عنوان مادر و پدر و كودك به عنوان فرزند آنان است. از اينرو زن و مرد را «مادرخوانده» و «پدرخوانده» و شخص پذيرفته شده را «فرزندخوانده» مي­نامند. (جعفري لنگرودي، 1381، ص2782)

1-3- ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺍﺻﻄﻼﺣﻲ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ:

ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺍﺻﻄﻼﺣﻲ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﻗﺮﺍﺑﺖ ﻧﺴﺒﻲ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺑﻴﻦ ﺯﻭﺟﻴﻦ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺩ ﺗﺤﺖ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻲ ﺁﻳﺪ. ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ، ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻜﻤﻲ ﻳﺎ ﻇﺎﻫﺮﻱ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻴﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻘﻴﻘﻲ ﻭ ﭘﺪﺭ  ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﻱ ﭘﻴﻮﻧﺪﻱ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻭ ﻧﺎﮔﺴﺴﺘﻨﻲ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺣﻘﻮﻗﻲ ﺑﻴﻦ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ؛ ﻭﻟﻲ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﻴﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺤﻜﻤﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﻋﻮﺍﻣﻠﻲ ﻧﻈﻴﺮ ﺍﻧﺤﻼﻝ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻏﻴﺮﻩ، ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻣﻘﻨﻦ، ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺣﻘﻮﻗﻲ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﺍ ﺯﺍﻳﻞ ﻛﻨﺪ. (Khan, 2006; Verdier, 2005)

 

2- ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻣﺘﻘﺎﺿﻴﺎﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ  

در قانون حمایت از کودکان بدون سرپرست مصوب ۱۳۵۳ تنها زن‌ومرد متاهل بدون فرزند می‌توانستند درخواست سرپرستی دایم کودک را بکنند. اما در بازنگری سال ۱۳۹۲ این شرایط تغییر کرده است و علاوه بر زن‌ومرد متاهل بدون فرزند، زنان مجرد و زن ‌ومرد متاهل دارای فرزند نیز می‌توانند درخواست فرزندپذیری بکنند. طبق قانون اولویت به ترتیب با زن‌ومرد متاهل بدون فرزند، زنان مجرد و زن‌ومرد دارای فرزند است. زن‌ومرد متاهلی بدون فرزند تلقی می‌شود که پنج سال از ازدواج آنها گذشته باشد و فرزندی نداشته باشند و یا به تشخیص سازمان پزشکی قانونی امکان فرزنددار شدن‌شان وجود نداشته باشد. زنان مجرد نیز تنها می‌توانند سرپرستی کودک دختر را به عهده بگیرند. ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻨﺎ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ1 و 3  ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺘﻨﺘﺎﺝ است از این قرار است : 1- ﻭﺟﻮﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻧﻜﺎﺡ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ؛2ـ ﺳﻦ ﺯﻭﺟﻴﻦ؛ 3 - ﻓﻘﺪﺍﻥ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺟﺰﺍﻳﻲ ﻣﺆﺛﺮ (ﺑﻨﺪ ﺝ ﻣﺎﺩﻩ 3)؛ 4- ﺍﻫﻠﻴﺖ(بند د ماده 3)؛ 5- شایستگی اخلاقی(بندهـ ماده 3) 6- ﺗﻤﻜﻦ ﻣﺎﻟﻲ (بند و ماده 3 و تبصره ماده 5) 7- سلامت؛ ﻋﺪﻡ ﺍﺑﺘﻼ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ­ﻫﺎﻱ ﺻﻌﺐ العلاج در بند ز ماده 3 مورد توجه قرار گرفته است ؛ 8- عدم اعتیاد؛ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺯﻭﺟﻴﻦ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﻟﻜﻞ ﻳﺎ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﺨﺪﺭ ﻳﺎ ﺳﺎﻳﺮ اعتیادات مضر باشد (بند هـ ماده3)؛9- ناباروری زوجین؛ 10- اقامت در ایران(ماده 10).  

۳- ﺷﺮﺍﻳﻂ ﻃﻔﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﭘﺮستی ﺳﭙﺮﺩﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ

ﻃﺒﻖ ﻣﺎﺩﻩ 6 ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻣﺼﻮﺏ 1353 ﻃﻔﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﻱ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﻣﻲﺷﻮﺩ، ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺍﺭﺍﻱ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺫﻳﻞ ﺑﺎﺷﺪ:

1-    ﺳﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﻩ: ﺳﻦ ﻃﻔﻞ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻤﺘﺮ ﺍﺯ 12 ﺳﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻳﺎﺩ اطفال بالای 12 سال که واجد شرایط سرپرستی هستند، براساس ماده 2 لایحه فعلی سن اطفال مشمول فرزند خواندگی به کمتر از 18 سال افزایش یافته است.

2-    ﻓﻮﺕ ﺍﻭﻟﻴﺎء ﻳﺎ ﻋﺪﻡ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺁﻧﺎﻥ: ﺷﺮﻁ ﺩﻳﮕﺮ فرزند خوانده در بند ب ماده 6 آن است که: «ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺟﺪ ﭘﺪﺭﻱ ﻳﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻃﻔﻞ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﻳﺎ ﺩﺭ ﻗﻴﺪ ﺣﻴﺎﺕ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻃﻔﺎﻟﻲ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺆﺳﺴﻪ ﻋﺎﻡ ﺍﻟﻤﻨﻔﻌﻪ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ  ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻳﺎ ﺟﺪ ﭘﺪﺭﻱ ﺍﻭ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ.»

نکاﺕ ﺿﺮﻭﺭﻱ ﻣﺴﺘﻨﺒﻂ ﺍﺯ قانون: 1- ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﺯﻭﺟﻪ ﻳﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﻛﻮﺩﻙ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻣﻮﺟﺐ ﻓﺴﺦ ﺣﻜﻢ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﻧﺨﻮﺍهد بود؛ 2- ﭼﻨﺎنچه ﺯﻭﺟﻴﻦ ﺑﻪ ﺩﻻﻳﻞ ﭘﺰﺷﻜﻲ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺷﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﺑﻨﺪ 1و2  ﻣﻌﺎﻑ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ بود؛ 3- ﻭﺟﻮﻩ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻟﻲ ﻛﻪ ﺯﻭﺟﻴﻦ ﺑﻪ ﻃﻔﻞ ﺗﺤﺖ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺧﻮﺩ ﺻﻠﺢ می­کنند، ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﻮﺕ ﻃﻔﻞ ﺑﻪ ﺯﻭﺟﻴﻦ ﺗﻤﻠﻴﻚ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ؛ 4- ﻣﺘﻘﺎﺿﻴﺎﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎ ﺭﻋﺎﻳﺖ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻭﺍﺟﺪ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻲ­ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺘﻌﺪﺩﻱ ﺭﺍ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ؛ 5- در ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ، ﻛﻮﺩﻙ ﺍﺯ ﺣﻴﺚ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺷﺨﺼﻴﻪ، ﺍﺭﺙ ﻭ ﻭﺻﻴﺖ، ﺗﺎﺑﻊ ﻋﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﻗﻮﺍﻋﺪ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ؛ 6- ﺩﻋﻮﺍﻱ ﻣﻄﺮﻭﺣﻪ ﺩﻋﻮﺍﻱ ﻏﻴﺮﻣﺎﻟﻲ ﺍﺳﺖ. (ﻋﺎﻟﻤﻲ ﻃﺎﻣﻪ،1387، ص19)

۴- ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻭ ﻣﻌﺎﻳﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪﺧﻮﺍﻧﺪﮔﻲ

ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺍﺯ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻳﺘﻴﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ، ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻓﻮﺍﻳﺪ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﺻﻞ ﻗﻀﻴﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻳﺘﻴﻢ ﻭ ﺑﻲ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻛﺎﻧﻮﻧﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺷﺪ می ﻳﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﻫﺎ ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻛﻪ ﻓﺎﻗﺪ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺳﻦ ﻧﻮﺟﻮﺍﻧﻲ سرپرستی ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻧﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺻﺤﻴﺢ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﺑﺎﺷﻨﺪ در ﺟﻮﺍﻧﻲ، ﻣﻌﻀﻼﺕ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﻫﻨﺠﺎﺭﻱﻫﺎ ﻭ ﺑﺰﻫﻜﺎﺭﻱﻫﺎ ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﻓﺖ؛ ﺩﺭﺣﺎﻟﻲﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ، ﺿﻤﻦ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﻣسئوﻟﻴﺖ ﺩﻭﻟﺖ ﻛﺎﺳﺘﻪ ﻣﻲ­ﺷﻮﺩ ﭼﺮﺍﻏﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻳﻜﻨﻮﺍﺧﺖ و ﺧﺴﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲﻳﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﻲ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱﻫﺎﻱ ﺭﻭﺣﻲ ﺭﻭﺍﻧﻲ ﻧﺎﺷﻲ ﺍﺯ ﻋﺪﻡ ﺗﻮﻟﺪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﻼﺹ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ. ﺣﺘﻲ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﻓﺰﺍﻳﺶ ﺁﻣﺎﺭ ﺗﻜﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻃﻼﻕ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ  ﺑﻜﺎﻫﺪ. (Altstein and Simon, 1991; Morrison, 2004) ﻋﻠﻲ ﺭﻏﻢ ﻓﻮﺍﻳﺪ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﻭ ﺳﻬﻞ ﮔﺮﻓﺖ. ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﺳﺎﺩﮔﻲ ﻣﻴﺴﺮ ﺷﻮﺩ، ﻣﻀﺮﺍﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﺭﺝ ﻭ ﺍﻫﻤﻴﺖ ﺑﻨﻴﺎﺩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺁﺳﻴﺐ ﻣﻲ­ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ، ﺩﻳﮕﺮ ﺿﺮﻭﺭﺗﻲ ﺑﻪ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻭ ﻧﺎﻣﺸﺮﻭﻉ ﺧﻮﺩ، ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺮﻩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﺩﺭﺁﻭﺭﻧﺪ.(Morrison, 2004; Altstein and Simon, 1991,P.117)

۵- آثار فرزند خواندگی

این نکته دارای اهمیت است که سرپرستی پیش‌بینی شده در قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست یک نوع قرابت بین زوجین سرپرست ایجاد می‌کند که واجد آثار حقوقی است و بعضی از حقوق و تکالیف اولاد و پدر و مادر در رابطه بین طفل و سرپرستان او نیز جاری می‌شود و به موجب ماده ۱۱ قانون مذکور، وظایف و تکالیف سرپرست و طفل تحت سرپرستی او از لحاظ نگاهداری، تربیت، نفقه و احترام نظیر حقوق وتکالیف اولاد و پدر و مادر است. مطابق ماده ۱۴ قانون موصوف، پس از قطعیت حکم سرپرستی، مفاد حکم به ثبت احوال ابلاغ و در اسناد سجلی زوجین سرپرست و طفل درج و شناسنامه جدیدی برای طفل فقط با مشخصات زوجین سرپرست و نام خانوادگی زوج صادر خواهد شد.

 

 

6- آثار حقوقی حکم سرپرستی

با صدور حکم سرپرستی، حقوق و تکالیفی برای سرپرستان وکودک تحت سرپرستی به وجود می‌آید که از جهاتی مشابه حقوق و تکالیف پدر و مادر و فرزندان واقعی است. اهم این حقوق و تکالیف عبارتند از:

6-1- نفقه

با توجه به اینکه فرزندخوانده در هیچ کدام از اسباب نفقه (ملک، خویشاوندی، زوجیت) نمی‌گنجد، ولی به نظر می‌رسد با قبول سرپرستی کودک و تعهد و قراردادی که زوجین سرپرست نسبت به کودک داده‌اند، نفقه کودک بر عهده پدرخوانده و مادرخوانده بوده و همان قواعد حاکم بر انفاق خویشان نسبی حکمفرما باشد. چنانچه در مادة ۱۱ قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست درباره روابط طفل و خانواده سرپرست آمده است: «وظایف و تکالیف سرپرست از لحاظ نگهداری و تربیت و نفقه و احترام، نظیر حقوق و تکالیف اولاد و پدر و مادر است» و براساس ملاک مستنبط از ماده ۱۱۹۹ ق.م نفقه فرزندخوانده بر عهده پدرخوانده است و پس از فوت پدرخوانده یا عدم قدرت او به انفاق یا عدم امکان دریافت نفقه از پدرخوانده، نفقه فرزندخوانده از اموال و دارایی مادرخوانده استیفا خواهد شد و اجداد پدرخوانده با توجه به عدم توارث و نبودن قرابت واقعی و خونی، تکلیف انفاق به فرزندخواندة اولاد و احفاد خود ندارند.

ممکن است گفته شود تکلیف به انفاق فرزندخوانده بالسّویه بر عهده پدرخوانده ومادرخوانده است، با این استدلال که زوجین سرپرست، مشترکاً سرپرستی کودک را برعهده گرفته‌اند و در تمام تعهدات، مسئولیت مشترک و متساوی دارند. بنابراین از جهت تکلیف به انفاق فرزندخوانده تفاوت یا تقدم و تأخر بین آنها ترجیح بلامرجح است و اگر مبنای این اولویت و تقدم، ماده ۱۱۹۹ ق.م باشد، باید اجداد پدری فرزندخوانده را مقدم بر مادرخوانده در تکلیف به انفاق بدانیم و حال آنکه این الزام برای اجداد پدری فرزندخوانده محل تردید است؛ ولی با توجه به ماده ۱۱ قانون حمایت از اطفال بی‌سرپرست ناظر بر ماده ۱۱۹۹ ق.م، تقدم و تأخر تکلیف انفاق زوجین سرپرست روشن است و ترجیح بلامرجح نیست. حال این سؤال پیش می‌آید که: آیا تکلیف به انفاق به صورت متقابل می‌باشد یا فقط از جانب اولیای سرپرست است؟

در پاسخ باید چنین عنوان کرد که تکلیف به انفاق در مورد سرپرستی، یک قاعدة استثنایی است که برای حمایت از طفل و تأمین منافع مادی و معنوی او مقرر شده (مادة ۲ قانون) و قانون به متقابل بودن نفقه در این باب تصریح نکرده است وتکلیف فرزندخوانده‌ها در برابر سرپرستها نیاز به حکم صریح دارد که چنین حکمی جعل نشده و از مقررات موجود نیز چنین تکلیفی قابل استنباط نیست. پس طفل تحت سرپرستی در این مورد تکلیفی ندارد.

6-2- حضانت و تربیت طفل

با صدور حکم سرپرستی از طرف دادگاه آغاز می‌شود. از این تاریخ، کودک پذیرفته شده در حکم فرزند خانواده است. زن و شوهر پذیرنده می‌بایستی مانند پدر و مادر به نگهداری و تربیت کودک بپردازند و هزینه معاش و تحصیل او را تقبل کنند. در ماده ۱۱ قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست درباره روابط طفل و خانواده سرپرست آمده است: «وظایف و تکالیف سرپرست از لحاظ نگهداری، تربیت، نفقه و احترام، نظیر حقوق و تکالیف اولاد و پدر و مادر است».

نگاهداری و تربیت کودکان تحت سرپرستی همانند فرزندان حقیقی بر عهده سرپرستان است و برابر ماده ۱۱۶۹ ق.م برای نگاهداری طفل، مادرخوانده تا ۷ سالگی اولویت خواهد داشت و پس از انقضای این مدت، حضانت با پدرخوانده خواهد بود. اگر زوجین به زندگی مشترک ادامه دهند، اولویت و نگاهداری کودک مطرح نیست و در صورت جدایی ناشی از فسخ ازدواج یا طلاق، موضوع اولویت و تقدم سرپرستها مورد توجه قرار خواهد گرفت و اگر مصلحت طفل تحت سرپرستی اقتضا کند یا بر اثر عواملی (نظیر ابتلای مادرخوانده یا پدرخوانده به جنون یا شوهرکردن مادرخوانده و عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی سرپرستی که طفل، تحت سرپرستی و حضانت اوست)، صحت جسمانی و تربیت اخلاقی کودک در معرض خطر قرار گیرد، در این صورت دادگاه می‌تواند به تقاضای اقارب، نزدیکان طفل، قیّم یا رئیس دادگستری هرگونه تصمیمی را که برای حضانت طفل و مصلحت او مقتضی بداند، اتخاذ نماید و امر حضانت را به یکی از سرپرستان یا ثالثی که صلاحیت نگاهداری طفل را دارد، واگذار کند (مواد۱۱۷۰تا ۱۱۷۳ق.م، مواد ۱۲و ۱۳ قانون حمایت خانواده).

از ماده ۱۱۷۲ ق.م. استنباط می‌شود که هزینه حضانت در وهله اول با پدرخوانده است و در صورت فوت پدرخوانده، با مادرخوانده است و نظیر انفاق اقارب و شرایط و تکالیف متقابل نفقه اقارب نخواهد بود.

پدرخوانده و مادرخوانده در انجام وظیفه و تکلیف حضانت استحقاق مطالبه اجرت ندارند و اقدام آنها بلاعوض و مجانی است و دینی به ‌وجود نمی‌آورد. تربیت فرزندخوانده نیز الزاماً همراه با حضانت و متناسب با سن کودک صورت خواهد گرفت و اگر بر اثرعدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی سرپرست، صحت جسمانی یا تربیت اخلاقی طفل تحت سرپرستی در معرض خطر باشد، دادگاه می‌تواند به تقاضای دادستان (رئیس دادگستری) یا سازمانهای قانونی، هر تصمیمی را که برای حضانت فرزندخوانده مصلحت بداند، اتخاذ نماید. مصادیق عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی بنا بر ماده ۱۱۷۳ ق.م. و ماده واحده مصوب 14/8/86 عبارتند از: اعتیاد به مواد مخدر، اعتیاد به الکل، قماربازی، سوءاستفاده از طفل یا اجبار او به ورود در مشاغل غیراخلاقی (نظیر تکدی و قاچاق مواد مخدر)، اشتهار به فساد اخلاقی و فحشا، ابتلا به امراض روانی با تشخیص پزشکی قانونی، تکرار ضرب و جرح خارج از حدود متعارف.

انتهای مدت حضانت و پایان این تکلیف در قانون مدنی یا سایر قوانین پیش‌بینی نشده؛ ولی براساس عرف و عادت مسلّم جامعه و فلسفه حضانت، این تکلیف تا زمانی ادامه خواهد یافت که فرزندخوانده به نحو استقلالی قادر به زندگی نباشد.

6-3- اطاعت فرزندخوانده از سرپرست­ها

برابر ماده ۱۱۷۷ ق.م و ماده ۱۱ قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست، فرزندخوانده باید مطیع پدر و مادرخوانده در حدود متعارف باشد و در هر سنی که باشد، باید به آنها احترام بگذارد و در صورت عدم اطاعت فرزندخوانده از سرپرستان، به منظور تأدیب فرزندخواندة نافرمان، برابر ماده ۱۱۷۹ ق.م تنبیه در حدود متعارف مجاز است و برابر بند ۱ ماده ۵۹ قانون مجازات اسلامی، اقدام سرپرستان جرم محسوب نخواهد شد. تشخیص تنبیه در حدود متعارف با دادگاه رسیدگی کننده به شکایت شاکی خواهد بود.

6-4- نام‌خانوادگی

طبق ماده ۱۴ قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست پس از قطعیت حکم سرپرستی، فرزندخوانده از نام‌خانوادگی پدرخوانده استفاده خواهد کرد و به همین منظور حکم قطعی سرپرستی طفل، از طریق دفتر دادگاه صادرکنندة حکم بدوی به اداره ثبت احوال ابلاغ می‌شود تا مفاد حکم در اسناد سجلی زوجین سرپرست و طفل درج و شناسنامه جدیدی برای طفل با مشخصات زوجین سرپرست و نام خانوادگی زوج صادر شود (کاتوزیان ۱۳۷۹: ۴۵۴ـ ۴۵۳).

6-5- اداره اموال و نمایندگی قانونی فرزندخوانده (ولایت)

برابر تبصره ماده ۱۱ قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست، اداره اموال و نمایندگی طفل صغیر بر عهده سرپرست است، مگر آنکه دادگاه ترتیب دیگری اتخاذ نماید. اگر پدرخوانده را در حکم ولی قهری بدانیم، در این صورت اداره اموال و نمایندگی قانونی فرزندخواندة صغیر بر عهده پدرخوانده است؛ اما پدر خوانده به منزلة ولیِ قهری نیست، ولیِ قهری کسی است که نسب طفل از نظر شرعی بدون واسطه به او برسد؛ اما پدرخوانده، رابطة خونی و طبیعی با طفل ندارد، پس نسب شرعی ثابت نمی‌شود و در نتیجه حق ولایت بر اموال طفل را هم نخواهد داشت؛ زیرا در ولایت قهری برابر ماده ۱۱۸۴ق.م چنانچه ولیّ قهری لیاقت اداره کردن اموال مولی‌علیه را نداشته باشد، یا در اموال او مرتکب حیف و میل گردد یا قادر به اداره اموال وی نباشد، بعد از ثبوت عدم توانایی، عدم لیاقت یا احراز خیانت او، دادگاه اقدام به ضم امین خواهد کرد و امین در اداره اموال طفل به منظور جلوگیری از حیف و میل یا ورود ضرر به وی مداخله خواهدکرد. پدرخوانده را نمی‌توان به منزله قیم تلقی کرد، زیرا حدود وظایف پدرخوانده با حدود تکالیف قیم مشابهت ندارد.

اینکه حاکم در این ماده پدرخوانده و مادرخوانده را همچون اولیای قهری تصور نموده و ولایت در اموال فرزندخوانده را به آنها اعطا کرده، به این معنا نیست که آنان را به منزلة اولیای قهری کودک قرار داده باشد، بلکه یک نوع ولایت خاص است که به حکم دادگاه در جهت حفظ حقوق فرزندخوانده به آنها عطا شده که قابل تغییر و سلب از پدرخوانده و مادرخوانده و محول کردن این نمایندگی به هر شخص صالح و قابل اعتماد است؛ یعنی این سمت، ثابت و غیرقابل انتقال نخواهد بود و در هنگام صدور حکم سرپرستی، دادگاه می‌تواند اداره اموال و نمایندگی صغیر را به شخص ثالثی محول نماید.

6-6- ارث

براساس ماده 2 قانون حمایت از کودکان بدون سرپرست، مصوب 29/12/1353 و به استناد ماده 861 قانون مدنی، فرزندخواندگی از موجبات ارث نیست. یعنی نه فرزندخوانده از پدر و مادرخوانده‌اش و نه آنان از فرزندخوانده ارث می‌برند. به بیان قانون: «این سرپرستی به منظور تامین منافع مادی و معنوی طفل برقرار می‌گردد ولی در هر حال از موجبات ارث نخواهد بود.» لکن به خاطر جلوگیری از بروز مشکلاتی برای کودک و جبران خلأ مذکور در آینده در ماده 5 قانون آمده که یکی از شرایط صدور حکم سرپرستی تامین هزینه نگهداری و تربیت و تحصیل طفل تا سن بلوغ و تا زمان فوت سرپرست است. همچنین طبق تبصره ذیل ماده 5 مذکور: «هرگاه وجوه یا اموالی از طرف زوجین سرپرست به طفل تحت سرپرستی، صلح شده باشد در صورت فوت طفل وجوه و اموال مذکور از طرف دولت به زوجین سرپرست تملیک خواهد شد.»

6-7- حرمت نکاح

یکی از مسائل مهم این است که آیا فرزندخوانده از محارم پدرخوانده و مادرخوانده محسوب می‌شود و نکاح بین آنان ممنوع است یا چنین حرمتی وجود ندارد؟ اگر فرزندخوانده از محارم نباشد، پس از رسیدن به سن بلوغ، نحوة برخورد و تماس پدرخوانده با دخترخوانده یا مادرخوانده با پسرخوانده از نظر اخلاقی و شرعی چگونه باید باشد وآیا در بین خانواده‌های مذهبی مشکلی پیش خواهد آمد یا خیر؟ و از نظر شرعی به فرض وجود مشکل، چه راه حلی در این زمینه می‌توان یافت؟

یکی از راه حلهای این مشکل، ایجاد حرمت از طریق رضاع و شیرخوارگی است؛ به این ترتیب که خواهر پدرخوانده یا مادرخوانده به دختر یا پسر تحت سرپرستی کمتر از دو سال طبق ضوابط رضاع شیر بدهد. در این صورت، فرزندخوانده، خواهرزاده رضاعی پدرخوانده یا مادرخوانده محسوب می‌شود و از محارم شرعی آنان خواهد بود؛ اما عملاً همیشه نمی‌توان از این راه حل استفاده کرد و در نتیجه در موارد بسیاری مشکل حل نمی‌گردد.

یکی از نقصهای مهم قانون حمایت ازکودکان بی‌سرپرست، سکوت دربارة امکان یا حرمت نکاح طفل با پدرخوانده یا مادرخوانده است که رویة قضایی را با مشکل بزرگی روبرو می‌سازد (زیرا در قانون مدنی تنها قرابت نسبی و سببی و رضاعی از موانع نکاح شمرده شده و فرزندخوانده جزء هیچ کدام از این گروه نیست تا ازدواج با او حرام باشد). از یک سو، ممنوع بودن نکاح اشخاص با یکدیگر از امور استثنایی است که به آداب و رسوم اجتماعی و سنّتهای مذهبی ارتباط نزدیک دارد و به دشواری می‌توان موارد آن را توسعه داد، دعاوی مربوط به نکاح و طلاق در صلاحیت محاکم شرع است و همین امر مانع از باطل شناختن نکاحی می‌شود که از نظر مذهبی نافذ است.

پس چگونه دادگاه می‌تواند امر حادثی مانند را، که ماهیت آن در قانون مورد تردید است، از موانع نکاح شمرده و آزادی اشخاص را سلب کند؟ از سوی دیگر، اگر بین فرزندخوانده و سرپرستان قائل به حرمت در امر نکاح نباشیم، ممکن است زمینه گسترش وسوسه‌های غیراخلاقی و هوسبازی فراهم شود و نهاد از هدف اصلی و انسانی فاصله گرفته و محل مقدس و معبد تربیت و آموزش اطفال بی‌سرپرست، به مکان سوء استفاده جنسی تبدیل گردد و از نظر اخلاقی و نظم اجتماعی نیز پذیرفته نیست که پدرخوانده یا مادرخوانده با کسی ازدواج کنند که در شناسنامة وی و همچنین در اسناد سجلی احوال، فرزند او معرفی شده است و اگر این حرمت شکسته شود، به فرض که ازدواج صورت نگیرد، فساد اخلاقی پنهانی خطرناکی شیوع خواهد یافت که اساس جامعه را متزلزل خواهد کرد. چنان که در خانواده‌های طبیعی نیز یکی از دلایل ممنوع بودن نکاح با محارم همین ملاحظات اخلاقی است.

 

7- فرزندخواندگي در اسلام و مستندات فقهي آن

در دوران جاهليت وقتي طفلي را به عنوان فرزند مي پذيرفتند، همه آثار فرزند بطني شامل: محرميت، ممنوعيت ازدواج و وراثت را بر او مترتب ميساختند تا آن كه خداوند در سوره احزاب فرزندخواندگي را به شكلي كه در بين اعراب جاهليت بود، منع كرد. (طباطبايي،1383، ج16، ص475)

از جمله منابع فقهي مورد استناد در بررسي فرزندخواندگي، كتاب و سنت است. در آيات 4و5 و آيات 36ـ 40 سوره احزاب كه شأن نزول آن زيد بن حارثه است، به مسأله فرزندخواندگي تصريح شده است. (طوسي، 1409هـ، ج8، ص315) خداوند در آيه 4 سوره احزاب ميفرمايد: «فرزندخواندگان شما را پسرانتان قرار نداديم.» و در آيه 5 ميفرمايد:

ادعوهم لآبائهم هو اقسط عنداالله فان لم تعلموا ءاباءهم فاخونكم في الدين و موليكم و ليس عليكم جناح فيما اخطأتم به ولكن ما تعمدت قلوبكم و كان االله غفورا رحيما؛ «خداوند فرزندخواندگان شما را فرزندانتان قرار نداده است. اين گفتار شما به زيانتان است و خداوند به حق سخن ميگويد و به راه راست هدايت ميكند. فرزندخوانده­ها را به پدرانشان نسبت دهيد كه نزد خداوند به عدالت نزديكتر است.» آنان را با نام پدرانشان بخوانيد «اَدعياء» به معناي فرزندخواندگان از ريشه دَعي است. (طريحي 1416هـ، ج1، ص144)

پيامبر قبل از بعثت، پسرخوانده اي به نام زيد داشت كه پس از نيل به مقام رسالت و قبل از نزول اين آيات، او را زيد بن محمد ميخواندند. با نزول اين آيه، فرزندخوانده­ها بايد با نام پدرانشان خوانده ميشدند؛ پيامبر به زيد فرمود كه تو زيد بن حارثه هستي. (طبرسي1415هـ، ج8، ص118)

قرآن در اين آيات، به صراحت فرزندخواندگي را رد ميكند؛ لذا برخي از احكام مربوط به فرزند واقعي شامل فرزندخوانده نمي شود. بر همين اساس، فرزندخوانده از پدرخوانده و مادرخوانده ارث نمي برد و بالعكس. همچنين تكليف به انفاق بين آنها وجود ندارد و اثري كه بر قرابت نسبي از لحاظ منع نكاح بار ميشود، بر فرزندخواندگي مترتب نيست. (بهشتی، 1385، ص135)

در شريعت اسلام نهاد فرزندخواندگي وجود ندارد و اسلام جميع احكامي كه از قبل بر آن مترتب بود، با اسلام منسوخ و باطل شد. (نوري، 1357، ص636)؛ اما اين سخن به معناي بي اعتنايي اسلام به اطفال بدون سرپرست نيست؛ آيه 9 سوره ضحي ميفرمايد: «فأما اليتيم فلا تقهر» حضرت علي(علیه السلام) نيز در فرمان تاريخي خود به مالك­اشتر دستور ميدهد تا مواظب يتيمان باشد و به وضع آنان رسيدگي كند و نيز در وصيت به فرزندان خود، امام حسن(علیه السلام)  و امام حسين(علیه السلام) ميفرمايد: «در مورد يتيمان از خدا بترسيد؛ نكند كه آنها را گرسنه بگذاريد تا در اثر بي­سرپرستي ضايع و تباه گردند» (عالمي طامه، 1392، ص167)

لذا به نظر ميرسد با عنايت به مطالب مطروحه، فرزندخواندگي به مفهوم عام آن در اسلام مطلقاً منع نشده است. همچنین در آيات 36ـ 40 سوره احزاب، داستان ازدواج زينب بنت جحش، دختر عمه پيامبر با زيدبن حارثه پسرخوانده پيامبر را بيان مي كند كه پس از مدتي از هم جدا شدند و پيامبر با زينب ازدواج كرد تا بيانگر اين مطلب باشد كه فرزندخوانده مانند فرزند واقعي نيست تا ازدواج با همسر او حرام باشد. در آيه 37 براي اهميت مطلب و روشن شدن آن، به نام «زيد» در آيه تصريح شده است وگرنه دأب قرآن در اينگونه موارد اشاره است نه تصريح؛ لذا براي رفع هر گونه ابهام فرموده ما زينب را به تو تزويج كرديم، اين امر از خدا بوده است (قرشي،1386، ج8، ص365).

بر اساس اين آيات نيز فرزندخواندگي به صورت كلي نفي نشده، بلكه از لحاظ برخي احكام مانند فرزند واقعي دانسته نشده است. آياتي كه درخصوص حمايت از كودكان بي­سرپرست نازل شده مؤيد همين مطلب است. اولين قدم در اصلاح وضع يتيم و حفظ حيات او، اين است كه به زندگي متلاشي شده او سر و سامان بخشيده، براي او سرپرستي تعيين شود تا در سايه آن، حيات خود را بازيابد و قدم در مسير تعالي گذارد. (سبحاني،1383، ج 13، ص154)

در كتاب سنن ابي داود درخصوص رد رسوم جاهلي مبني بر نسبت دادن فرزند ديگري به خود، آمده است: مردي برخاست و گفت: يا رسول الله، فلاني پسر من است، در زمان جاهليت با مادرش زنا كردم، پس رسول خدا گفت: فرزندخواندگي در اسلام نيست؛ رسم جاهليت از بين رفته و فرزند متعلق به صاحب بستر (شوهر) است و مجازات شخص زنا كننده، رجم است. (سجستاني ،1410هـ، ص 1940)

نيز روايت شده است: فرزندخوانده نه ارث ميبرد و نه از او ارث برده مي شود و به نام پدرش خوانده مي شود
(طوسي، 1409هـ، ج8، ص 348) همچنين از قول پيامبر خطاب به اميرالمؤمنين آمده است: … یا علیٌ مَن اِنتَمی إلی غَیرِ مَوالیهِ فَعَلَیه لَعنَهُ الله…؛ «يا علي، لعنت خدا بر كسي باد كه خود را به غير موالي خود نسبت دهد». و نيز روايتي است كه ميفرمايد: «جز كفر مرد نيست كه كسي را به نام غير پدرش بخواند، در حالي كه ميداند او پدرش نيست.؛ «لَیسَ  من رجلٍ دعي لِغَیر أبیه و هُو یعلمه الّا کَفَر». (ابن منظور، 1414هـ، ج14، ص261)

پيامبر اكرم ميفرمايد: مَن عالَ یَتیماً حَتی یستغنی عَنهُ اَوجَبَ الله عزّوجلَّ لَهُ بذلکَ الجَنَّه کَما اوجَبَ الله لآکِلِ مالِ الیَتیم النارَ؛ «هر كس يتيمي را سرپرستي كند تا بي نياز شود، خداوند به سبب اين كار بهشت را بر او واجب ميسازد؛ همچنان كه آتش دوزخ را برخورنده مال يتيم واجب ساخته است». (مجلسي،1410هـ، ج75، ص 4)

نيز درباره «احسان به يتيم» مي­فرمايد: خیرُ بیوتِکُم بیتٌ فیه یتیم یحسن إلیه و شرّ بیوتُکم بیتٌ یسی إلیه؛ «بهترين خانه، خانه­اي است كه در آن به يتيمي محبت شود و بدترين خانه، خانه­اي است كه با يتيمي بدرفتاري شود. (حرعاملي، 1409هـ، ج 16، ص33).

 

 

8- شرایط قانونی فرزندپذیری در ایران

در نظام حقوقی اسلام، نَسَب منحصراً از طریق ولادت مشروع ایجاد می‌شود، بنابراین فرزندخواندگی باعث ایجاد نسب قراردادی نمی‌شود. خانواده‌های فاقد فرزند تحت ضوابط و شرایطی می‌توانند کودکان بی‌سرپرست را سرپرستی نمایند، بدون آنکه آثار ناشی از قرابت نسبی، از قبیل ارث و حرمت نکاح بین آنها ایجاد شود. قانون مدنی ایران به پیروی از شریعت اسلام و فقه، فرزندخواندگی را به رسمیت نمی‌شناسد. بنابراین فرزندخواندگی به مفهومی که در کشورهای غربی به کار می‌رود، در ایران وجود ندارد. اولین بار با قانون حمایت از کودکان بدون سرپرست (مصوب ۲۹ اسفند ۱۳۵۳) امکان واگذاری سرپرستی کودکان بی‌سرپرست به خانواده‌های فاقد فرزند را به صورت قانونی ممکن ساخت. در سال ۱۳۸۷، سازمان بهزیستی با همکاری قوه قضاییه لایحه‌ای برای تغییر قانون مصوب ۱۳۵۳ به مجلس ارایه کرد. در قانون جدید امکان واگذاری سرپرستی کودکان به زن‌وشوهر دارای فرزند و همچنین زنان مجرد پیش‌بینی شده بود. قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی‌سرپرست و بدسرپرست در مهرماه ۱۳۹۲ ابلاغ و جایگزین قانون قبلی شد. این قانون به دلیل طرح امکان ازدواج فرزندخوانده با سرپرست بحث‌برانگیز شد. از سال ۱۳۹۲ تاکنون تلاش‌هایی برای حذف تبصره ماده ۲۶ قانون که ازدواج فرزندخوانده با سرپرست با اجازه دادگاه را ممکن می‌سازد، انجام گرفته است و به نظر می‌رسد که به زودی حذف آن در دستور کار مجلس شورای اسلامی قرار بگیرد.

 

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری

بر اساس فقه اسلامی و به تبع آن قانون مدنی ایران، فرزند‌خواندگی مورد قبول واقع نشده است و به جز در موارد اقلیت‌های مذهبی آن را به رسمیت نمی‌شناسد، ولی با تصویب قانون حمایت از کودکان بی‌سرپرست مصوب 1353، تا حدی نقیصه قانون مدنی در مورد فرزند‌خواندگی رفع گردید؛ و همچنین بر عهده گرفتن امور ايتام مورد توجه معصومان و سيره عمليشان در زندگي بوده است؛ با برطرف شدن موانع شرعی آن می توان اجرایی شدن قوانین مربوط به فرزند‌خواندگی تحت هر عنوانی(فرزندخواندگی و یا حمایت از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست) را در راستای استحکام‌بخشی به مهم‌ترین عنصر جامعه یعنی خانواده، که موجب گرم‌تر شدن کانون خانواده‌های بدون فرزند و پررنگ‌تر شدن زندگی کودکان بی‌سرپرست و روشن‌تر شدن آینده‌شان شود در صورتی که این امر(فرزندخواندگی) میسر نشود حضانت، بعد از فرزند خواندگی می تواند گزینه مناسبت تری برای کودکان مذکور باشد.  

در نهایت می‌توان گفت که کودک بی‌سرپرست به عنوان یک شهروند نیازمند حمایتهای مادی و معنوی است و با توجه به اینکه حکومت در محضر الهی نسبت به این کودکان مسئول بوده (از باب الحاکم ولی من لا ولی له) و تعهداتی دارد که باید به این تعهدات وفا کند (تعهداتی از قبیل: حضانت، تعلیم و تربیت، مواظبت جسمی، مواظبت در امور اخلاقی و بهداشتی، اقدام به موقع به معالجه و درمان، آموزش، نفقه، عدم ازدواج با فرزندخوانده و…)

 

 

 

 

ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻭ ﻣﺂﺧﺬ

1. آریان­پور کاشانی، عباس؛ فرهنگ دانشگاهی آریان­پور، (۱۳۸۴). جلد اول. تهران، امیرکبیر. چاپ بیست و نهم

2. ابن منظور، محمدبن مکرم (۱۴۱۴ هـ). لسان العرب احمد فارس. بیروت. نشر دارالفکر، چاپ سوم

3. بهشتی، احمد. (1385). خانواده در قرآن، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم

4. جعفری لنگرودی، محمدجعفر. (1381). مبسوط در ترمینولوژی حقوق. جلد پنجم. تهران. چاپ احمدی. چاپ دوم

5. نوری، یحیی. (1357). جاهلیت و اسلام. تهران. مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی و مجمع معارف اسلامی، چاپ اول

6. حر عاملی، محمدبن حسن. (1409هـ). وسائل الشیعه. قم، نشر مؤسسه آل البیت

7. قرشی، سیدعلی اکبر. (1386). تفسیر احسن الحدیث. تهران، بنیاد بعثت، چاپ چهارم

8. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی. (1410هـ). بحارالانوار. بیروت، مؤسسه الوفاء

9. سبحانی، جعفر. (1383). منشور جاوید. قم، مؤسسه امام صادق(ع)، چاپ اول

10. طباطبایی، سید محمد حسین. (1383). المیزان فی تفسیر القرآن. جلد ۱۶، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی. قم. مؤسسه دارالعلم

11. طبرسی، ابوعلی الفضل. (1410هـ). مجمع البیان. بیروت. مؤسسه العلمی. چاپ اول

12. طریحی، فخرالدین. (1416هـ). مجمع البحرین. تهران. مرتضوی. چاپ سوم

13. طوسی، محمدبن سحن. (1409هـ). البیان فی تفسیر القرآن. احمد حبیب قصیر العاملی. قم. مکتب الاعلام الاسلامی. چاپ اول

14. عالمی طامه، حسن. (1387). «عقد فرزند خواندگی». نشریه فقه و حقوق

15.دهخدا، علی اکبر. (1377). لغت نامه دهخدا. جلد هفتم. تهران. انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. چاپ دوم

16.             . (1392). فرزندخواندگی در اسلام. پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. چاپ اول

17. سجستانی، سلمان بن اشعث. (1421). سنن آبی داود. سعید محمد اللحام. بیروت نشر دارالفکر چاپ یازدهم

18.Altstein, Howard and Simon, Rita James(Ed). Intercountry Adoption: A Multinational Perspective, Greenwood Publishing Group, 1991.

19. Kahan, M, Put Up on Platforms: A History of Twentieth Century Adoption Policy on the United State, J. Soc&Soc. Welfare, 33, 51, 2006.

20. https://fa.wikipedia.org/wiki/فرزندخواندگی#cite_ref-2

21. http://mehrkhane.com/fa/news/8984

 

 

 

 

 نظر دهید »

عکس های هفته پژوهش

14 بهمن 1396 توسط دهقانی

عکسهای  نشست علمی با طلاب پایه دوم با عنوان چرا پژوهش

 نظر دهید »

مقاله با عنوان بررسی صفات الهی در قرآن و عهدین

14 بهمن 1396 توسط دهقانی

بررسی تطبیقی صفات الهی در قرآن عهدین[1]

 چکیده:

 

صفات الهی در ادیان توحیدی یهودیت، مسیحیت و اسلام در عنوان غالباً مشترک مورد اهتمام و توجه قرارگرفته است.مبنای اصلی تحقیق محوريت متون مقدّس اسلام و يهوديّت و مسیحیت در جهت معرفت شناسی خالق و عبودیت او می­باشد.

در بررسي مقايسه­اي بين قرآن و عهدین پيرامون کيفيّت تبيين صفات خداوند اين نتيجه حاصل مي شود که قرآن کريم در بيان اين نوع صفات در مقايسه با عهد جدید از جامعيّت، شفافيّت و عقلانيت بيشتري برخوردار است و کمتر دچار مشکل تأويل و توجيه شده است. در حالي که بسياري از اين نوع عبارات در عهد عتيق، با تفکّر انسان انگارانه خداوند، سازگاري مي داشت و از نقاط ضعف اين کتاب به شمار مي رفت و در نهايت جايگاه و اعتبار آن را به عنوان يک کتاب مقدس زير سؤال مي برد و در عهد جدید به در قالب تجسد صفات خدا در مسیح در واقع نوعی ایجاد تشریک شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

کليد واژه ها:

خدا ، قرآن ، صفات الهي ، توارت،انجیل.

 

 

 

 

 

 

 

 

1-مقدّمه

عصر حاضر را بايد با تمام ويژگي هاي مربوط به پيشرفت هاي مادي و ماشيني، عصر سردرگمي بشر در عرضه دين و معنويت ناميد.

انسان امروزي در پرداختن به مادّه، آن چنان راه افراط پيموده که از معناي خويش غافل شده و در عين حال با عنايت به نداي فطرت خداجوي خود، تناقض و سردرگمي عميق و عجيبي رسيده است. چنان که مسلّم است دين اصلي ترين و به عبارتي اصيل ترين خواسته درون انسان است.

به همين سبب لازم است انديشمندان عرصه اديان به تأمّل جدّي پيرامون مسائل معنوي و اخلاقي بشر بپردازند و متفکّران به طور جدّي وارد عرصه شوند و با ايجاد زمينه هاي مناسب، به بشر امروزي توان مقابله با هجمه حساب شده «دين گريزي» را ارائه نمايند.

در اين ميان اسلام به عنوان کامل ترين و ناب ترين دين الهي، اديان ديگر را به گفت و شنود فرا خوانده است و براي ايجاد آرامش در عرصه هستي، بر اساس منطق الهي خود، در برابر پيرامون ساير اديان شيوه مسالمت آميزي را در پيش مي گيرد. اسلام به عنوان ديني محوري در تاريخ اديان، خداشناسي و تسليم محض در برابر خدا را عامل وحدت اديان دانسته است و همه را به اين سمت فرا مي خواند.

در سوره آل عمران آيه 64 آمده است: «بگو اي اهل کتاب، بياييد به سوي کلمه اي که مابين ما و شما مشترک است و آن اينکه جز خداي يکتا را نپرستيم و چيزي را با او شريک قرار ندهيم، و بعضي از ما برخي را غير از خدا به خدايي نگيرد».

با اين بيان صريح قرآن کريم به رهبران اديان توحيدي از جمله مسيحيّت و يهوديّت ابلاغ مي شود که بهترين شيوه در اين وادي، پرداختن به توحيد ناب و رسيدن به نقطه اشتراکي است که همه انسانها را در خود جمع مي کند و به کمال شايسته انساني مي رساند.

اما آنچه در اين نوشتار بر ارائه آن تأکيد مي شود مقايسه تطبيقي بين قرآن و تورات و انجیل در موضوع «صفات خداوند و چگونگي توصيف خدا» و مشخّص کردن مشترکات و مفترقات اين سه کتاب، و مقايسه آنها از نظر کميّت کاربرد و کيفيّت انتسابشان به ذات باري تعالي مي باشد. در نگاه اول به نظر مي رسد که هر سه کتاب با توجه به انتساب «آسماني بودنشان» به يک شکل درباره ذات خداوند و صفات او سخن گفته اند اما در تحقيق و بررسي جزء به جزء و آيه به آيه آنها مشخص مي گردد برخلاف اشتراکات فراواني که وجود دارد در مواردي، خصوصاً گستردگي و عمق بخشي و جامع نگري و خدا انگاري (نه انسان انگاري) فرق هاي اساسي با هم دارند و اين نشان از جايگاه هر کدام از اين دو کتاب مقدس دارد.

 

 

2-توصيف خداي  تعالي در قرآن

يکي از مسائلي که قرآن کريم به عنوان يک کتاب آسماني بدان پرداخته بحث «شناخت خدا و توصيف او» در آيات مختلف است. عمده اين مباحث در قالب معرفي خداوند به صورت صفات اوست. البته درباره تعداد اسماء و صفات خداوند اختلاف نظر وجود دارد و حتي بعضي آنها را بي نهايت مي دانند و لکن با توجه به اينکه در اينجا نظر ما، بيان آيات قرآني است، از منظر قرآن به اين مسأله نگاه خواهيم کرد. علامه طباطبايي مي فرمايد: «در آيات کريمه قرآن، دليلي که دلالت کند بر عدد اسماء حسني و آن را محدود سازد نيست…، آن مقداري که در خود قرآن آمده 127 اسم است».(طباطبايي، ج 27:16)

درباره اقسام صفات الهي نيز نظرات گوناگوني بيان شده است که در اينجا براي نمونه به نظريه امام خميني (ره) اشاره مي شود، که از زبان حکماي الهي مطرح فرموده اند: «بدان که حکماي الهي صفات حق تعالي را بر سه گونه تقسيم نموده اند: اول صفات حقيقيّه و آن بر دو قسم منقسم نموده اند: 1- صفات حقيقيّه محضه: مثل حيات و ثبات و بقاء و ازليّت و امثال آن. 2- صفات حقيقيّه ذات الاضافه: مثل علم و قدرت و اراده، که اضافه دارد به معلوم و مقدور و مراد. نحو صفات را عين ذات مي دانند. دوم: صفات اضافيّه محضه: مثل مبدائيَّت و رازقيّت و راحميّت و عالميّت و امثال آن. سوم: صفات سلبيّه محضه: مثل قدوسيّت و فرديّت و سبوحيّت و امثال آن. و اين دو نحو صفت را زايد بر ذات مقدس مي دانند».(امام خميني (ره)، حديث 36، 608)

در بررسي آيات قرآن پيرامون چگونگي بيان صفات الهي و توصيف خداوند به نظر مي رسد که مجموعه اين نوع آيات را بتوان در دو قسم تقسيم بندي کرد:

قسم اول: آياتي که صفاتي را براي خداوند ثابت مي کند. مانند «علم»، «قدرت»، «حيّ» و… که به صفات جمال و يا صفات ثبوتيّه معروفند.

قسم دوم: آياتي که صفاتي را از خداوند نفي مي کند. مانند «جهل»، «عجز»، «جسمانيّت» و… که به صفات جلال و يا صفات سلبيّه معروفند.

بيشترين صفات موجود در قرآن کريم براي ذات خداوند، صفات جماليّه است، يعني نام ها و صفاتي که به صورت حقيقي نسبت داده شده و عين ذات خداوند مي باشد. و از طرفي قرآن کريم در مقايسه با کتابهاي ديگر خصوصاً تورات و انجيل، علي رغم حجم کمش بيشترين کاربرد صفات را درباره خداوند دارد که اين مسأله نشان از توجه و دقت قرآن کريم در موضوع شناخت و معرفت خداوند است. لفظ جلاله «الله» بارزترين و مشخص ترين و کامل ترين نامي است که در جاي جاي قرآن کريم مذکور مي باشد و «الله» يعني ذاتي که مستجمع جميع اسماء و صفات و کمالات و خيرات است زيرا صرف جمال و محض خير است، اسم خاص بوده و عَلَم است براي ذات احديّت که در کل قرآن بيش از 2822 بار به کار رفته است. صفات خداوند طبق بيان قرآن اسماء حسني خداوند هستند البته اطلاق صفت به اسم باب مجاز است. (له الاسماء الحسني (حشر – 24)) که صحيح مسلم از طريق روايات مختلف 99 عدد از اسماء حسني که در حقيقت با حذف دو تکرار 97 صفت مي ماند را آورده که از اين تعداد هفت نام در قرآن نيامده است (الماجد، المانع، الضارّ، النافع، الرّشيد، الصّبور، الخافض). برخي از اسماء حسني به کار رفته در قرآن کريم عبارتند از (الرّحمن، الرّحيم، الملک، القدّوس، السّلام، …). (محقق، ج 2: 1581) در کتاب «توحيد» نيز همين معني (با تفاوت مختصري را) از حضرت علي (ع) و پيامبر اکرم (ص) نقل کرده است. (صدوق / 194، حديث 8).

همچنين آيات 1 تا 3 از سوره سبا اين معني عده اي از متکلّمين را به خلط قرآن با صفت علم، يکي از صفات ربوبي، وادار ساخت و چنين توجيه کردند که قرآن حادث در زمان، امري مکتوب شده و مصحف شده اي است از صفت علم ازلي مقدم الوجود.

اين معضل، شبيه همان است که در مسيحيّت در خصوص تجسّد و تجسّم حضرت عيسي مطرح شد و جالب اين است که به همين صورت هم توجيه گرديد. متکلّمين مسيحي، عيساي در قالب آدمي زاد را تجسّم و تجسّد و شخص ثاني تثليت مي دانند.

 

3-خدا در مسیحیت

از آن جا كه خداوند داراى وجودى نامحدود است ارائه ى تعريفى جامع و مانع در مورد او كارى ناممكن است. درباره ى خدا دو مطلب مشخص شده است: يكى آن كه «خدا وجود است» و مى توان تفاوت او را با ساير وجودها بيان كرد; و ديگر آن كه صفات الهى را كه براى انسان مكشوف شده است مى توان شرح داد. بازول معتقد است: بهترين خلاصه اى كه در مورد تعريف خدا طبق كتاب مقدس وجود دارد در اعتقادنامه «وست منيستر» يافت مى شود كه مى گويد: خدا روحى است كه در وجود و حكمت و قدرت و قدوسيت و عدالت و نيكويى و حقيقت خود، نامحدود و ابدى و لايتغير است. او در تمام دنيا حضور دارد و در عين حال از تمام موجودات برتر است. در مسيحيت، شناخت خدا از طريق «مكاشفه» بسيار برجسته شده است: مكاشفه عبارت است از آن عملى كه خدا به وسيله ى آن خود را مكشوف مى سازد و حقايق را به فكر انسان منتقل مى نمايد، و بدين ترتيب آنچه را كه از طريق ديگرى نمى توان فهميد به مخلوقات خود مى فهماند. مكاشفه بر دو نوع است:

1-مكاشفه ى عمومى خدا كه در طبيعت و تاريخ و وجدان ديده مى شود. اين مكاشفه از طريق عوامل طبيعى و حوادث تاريخى به ما انتقال مى يابد و توسط تمام افراد با شعور، قابل درك است.
2- مكاشفه ى مخصوص خدا; يعنى اعمال خاص خدا، مثل معجزات او، ارسال انبيا، اعمال عيسى مسيح (ع)، كتاب مقدس و تجربه هاى شخصى.

از ديدگاه مسيحيان، «مسيح» مركز تاريخ و مكاشفه است. «پولس» مى نويسد: خدا كه در زمان سلف به اقسام متعدد و طريق هاى مختلف به وساطت انبيا با پدران ما تكلم نمود; در اين ايام آخر با ما به وساطت پسر خود متكلم شد. در انجيل يوحنا آمده است: خدا را هرگز كس نديده است. پسر يگانه اى كه در آغوش پدر است; همان او را ظاهر كرد. براى دست رسى به مكاشفه، و شناخت خدايى كه خود را از راه هاى مختلف مكشوف ساخته است بايد از استعدادهاى مختلفى كه در اختيار ماست استفاده كنيم. استعدادهاى انسان بر دو نوع است: استعدادهاى فكرى و استعدادهاى روحانى. منظور از استعدادهاى فكرى «عقل» است. در مسيحيت براى شناخت خدا، «عقل» و «طريق عقلى» اهميت چندانى ندارند ولى در مواردى به استفاده ى صحيح از عقل توصيه شده است:

اولا، عقل وسيله ى دانستن حقيقت است; البته بايد دانست كه ميان دانستن و «درك كردن» تفاوت وجود دارد؛ مثلا ما مى دانيم كه «عيسى انسان و خداست»، ولى درباره ى ماهيت اصلى اين امور اطلاع زيادى نداريم.

ثانياً، عقل مى تواند معقول بودن مطالب را بسنجد. يك امر معقول ممكن است عجيب، بدون دليل و غير عادى به نظر آيد، ولى باز هم معقول است. اگر بخواهيم از قبول چيزهايى كه درك نمى كنيم خوددارى نماييم، به هيچ چيز نمى توانيم ايمان داشته باشيم.

ثالثاً، عقل بايد در مورد دلايل حقانيت امور قضاوت نمايد.

رابعاً، عقل بايد حقايق ارائه شده را مرتب كند و به صورت يك سيستم يا نظام درآورد. مقصود از استعدادهاى روحانى، «معرفت باطنى خدا» است; علاوه بر اين «روح القدس» به ايمان داران، نورانيت خاصى مى بخشد كه شناخت خدا در پرتو آن ميسر مى گردد. هم عقل انسانى و هم روح خدا در دست رس كسانى است كه در جستوجوى حقيقت باشند. بديهى است كمك روح خدا فقط در دسترس فرزندان واقعى خدا قرار دارد.

 

3-1-خداشناسى مسيحى
در مسيحيت مباحث مربوط به «خدا» تحت پنج عنوان مطرح مى شود: «ذات خدا»، «صفات خدا»، «ماهيت خدا»،«مشيت خدا» و «كارهاى خدا».

 

3-1-1-ذات خدا

الف) حضرت عيسى(عليه السلام) فرموده: «خدا روح است» يعنى داراى يك وجود روحانى است. از روح بودن خدا، چهار نتيجه حاصل مى شود:

1-خدا غير مادى و بدون جسم است. اگر در كتاب مقدس به اجزايى مثل دست و پا و سر و چشم و.. .. اشاره شده، جنبه ى تمثيلى و نمادين دارد.

2-خدا نامرئى است: «هيچ انسانى او را نديده و نتواند ديد. » (اول تيموتائوس، 6: 16)

«او خداى ناديده است». (كولسيان، 1: 15) اگر در متون مقدس از ديدن خدا سخن به ميان آمده، به معناى ديدن آثار خدا و انعكاسى از جلال اوست.

3-خدا زنده است؛ يعنى احساسات و قدرت و فعاليت دارد. او نه تنها حىّ، بلكه سرچشمه و حافظ حيات است.

4-خدا يك شخصيت است؛ چون روح است. همان طور كه روح انسان داراى شخصيت است، او نيز يك شخصيت است و الاّ از انسان پست تر مى شود. ذات شخصيت خدا خودآگاهى و خودمختارى است.

از كتاب مقدس مى فهميم كه خدا داراى خصوصيات روان شناسى شخصيت هم هست، كه از آن جمله است: عقل (اعمال، 15: 18)، احساسات (يوحنا، 3: 16)، اراده (يوحنا، 6: 38). كتاب مقدس، هم چنين

خصوصيات و ارتباطات شخصيت را به خدا نسبت مى دهد; مانند سخن گفتن، ديدن، شنيدن، غمگين شدن، پشيمان شدن، خشمگين شدن، غيور بودن و رحيم بودن.

ب) خدا قائم به ذات است. «هستم آن كه هستم. » (فروج، 3: 14)

ج) خدا نامحدود است (اعمال رسولان، 17: 24 ـ 28)

د) خدا ابدى است. خدا بارها در كتاب مقدس وجودى بى آغاز و بى انتها و سرمدى وازلى و ابدى خوانده شده است.

3-1-2-صفات خدا
منظور از صفات خدا در مسيحيت، كيفياتى است كه در ذات او وجود دارند; به عبارت ديگر: از تجزيه و تحليل ذات او به دست مى آيند. تقسيم بندى هاى مختلفى در مورد صفات خدا وجود دارد; مثل تقسيم صفات خدا به ثبوتيه و منفى. طبق يكى از اين تقسيمات صفات خدا عبارتند از:

الف) صفاتى كه جنبه ى اخلاقى ندارند
1- حضور مطلق: خدا در تمام خلقت خود حضور دارد، ولى محدود به آنها نيست بلكه او برتر و نامحدود است; «او در كائنات حضور دارد. » (اعمال، 7: 47)
2-علم مطلق: خدا خود و همه چيز و حوادث آينده را مى داند و مى شناسد. پدر، پسر و روح القدس يكديگر را كامل مى شناسند (متى، 10: 3; نامه ى پولس به عبرانيان، 4: 13)
3- قدرت مطلق: هر كارى كه بخواهد و با كمالاتش هماهنگ باشد انجام مى دهد (مكاشفه، 4: 8)
4- تغيير ناپذيرى: چون خدا بسيط است و متشكل از روح و بدن نيست، تغييرى در او رخ نمى دهد (دوم قرنتيان، 1: 20).

 

 

 

ب) صفات اخلاقى خدا

1- قدوسيت: او از مخلوقاتش جدا و متعالى است و از پليدى هاى اخلاقى و گناه مبرا و منزه است. از قدوسيت خدا سه نكته ى مهم مى توان فرا گرفت:

ـ بين خدا و انسان گناهكار جدائى وجود دارد.

ـ اگر انسان بخواهد به خدا نزديك شود به واسطه احتياج دارد. واسطه مى تواند وجود مسيح يا هرگونه كفاره اى باشد: «چون خدا قدوس است، پس كفاره لازم است و اين كار از طريق محبت الهى عملى مى گردد». (نامه ى پولس به روميان، 5 6: ).

ـ در موقع نزديك شدن به خدا بايد با خشوع و تقوا عمل كنيم (عبرانيان، 2: 28). از درك قدوسيت خدا به گناهكار بودن خود پى مى بريم (يوحنا، 1: 5) اين درك ما را به فروتنى و خرد شدن و اعتراف مى كشاند (لوقا، 5: 8، نامه ى اول يوحنا، 1: 5 ـ 7)

2-عدالت: يعنى قدوسيت او در رفتارش با مخلوقات. ده ها آيه دلالت بر عدالت خدا دارد.

3- نيكوئى: منظور از اين صفت، محبت، نيك خواهى، شفقت و لطف خداست.

4ـ محبت خدا: محبت خدا از كمالات الهى است كه ذاتاً در او وجود دارد و فقط يك انگيزه ى احساساتى نيست، بلكه عاطفه اى عقلانى و ارادى است و بر اساس قدّوسيت و حقيقت است و با انتخاب آزاد الهى ظاهر مى گردد. كلام خدا، خدا را «خداى محبت» مى خواند (نامه ى دوم قرنتيان، 13: 11) و اعلام مى دارد كه او «محبت» است (نامه ى اول يوحنا، 4: 8 و 16); خدا ذاتاً محبت مى نمايد و او شروع كننده ى محبت است (نامه ى اول يوحنا، 4: 10);.. . پدر پسر را محبت مى نمايد (متى، 3: 17) و پسر پدر را (يوحنا، 14: 31); خدا جهان را محبت مى نمايد (يوحنا، 3: 16) و به فرزندان واقعى خود محبت دارد (يوحنا، 14: 23) اطمينان در مورد محبت خدا باعث تسلى مؤمنان مى گردد (روميان، 8: 35 و 39)

ـ نيك خواهى خدا: خدا با تمام مخلوقاتش با لطف و مهربانى رفتار مى كند و نيك خواهى او به مؤمنان محدود نمى گردد; «زيرا كه آفتاب خود را بر بدان و نيكان طالع مى سازد و باران خود را بر عادلان و ظالمان مى باراند».

5ـ شفقت يا رحمت خدا: يعنى نيكويى او نسبت به كسانى كه در بدبختى و ناراحتى هستند. «خدا در رحمانيت دولتمند، (افسسيان، 2: 4) به غايت مهربان و كريم )يعقوب، 5: 11) و داراى رحمت عظيم است» (نامه ى اول پطرس، 1: 3).

6ـ لطف يا فيض خدا: يعنى نيكويى او نسبت به كسانى كه شايستگى آن را ندارند. خداوند نسبت به گناهكاران صبر دارد و مجازات آنها را به تأخير مى اندازد. (روميان، 2: 4; 3: 25 و 9: 22) به آنها نجات ارزانى مى دارد (نامه­ى اول يوحنا، 1: 2) و كلام خود را به آنان عطا مى كند (هوشع 8: 12)علاوه بر اين، خداوند فيض مخصوصى براى برگزيده شدگان دارد: اين ها كسانى هستند كه نجات مى يابند (اعمال، 18: 27)، تقديس كرده مى شوند (روميان، 5: 21)، پايدار مى مانند (نامه ى دوم قرنتيان، 12: 9)، خدمت مى كنند (روميان، 12: 6) و جلال مى يابند (نامه ى اول پطرس، 1: 13). آيات فوق باعث شده كه برخى صاحب نظران تفاوت خداى مسيحى با يهودى را در اين بدانند كه «خداى مسيحى با «عشق» يكى است و او از طريق عيسى به مردم درس عشق و محبت مى دهد.

7-حقيقت: خدا حقيقت است. علم و اظهار است و مظاهر او هميشه با حقيقت مطابقت دارد. خدا سرچشمه ى تمام حقايق است. اعتماد به اين كه حواس ما را فريب نمى دهند و آگاهى، قابل اطمينان است و اشيا و موجودات جهان همان هستند كه مى بينيم و اعتقاد به اين كه جهان خواب و خيال نيست، تمام اين ها بر اساس حقيقت بودن خدا قرار دارند. حقيقت بودن خدا در ارتباط با مخلوقاتش از اين فهميده مى شود كه او صديق و امين است و تمام وعده هايش را انجام مى دهد.

 

3-2- ماهيت خدا

در مسيحيت، خدا واحد و بسيط و منحصر به فرد و بى نظير و نامحدود و كامل است و تصور دو وجود نامحدود يا بيشتر خلاف عقل و منطق است.. . لكن وحدانيت الهى با تثليث وى تضادى ندارد; زيرا وحدانيت مانند يك عدد واحد بسيط نيست، در وحدانيت خدا در عين حال كه معتقد به يكى بودن او هستيم، وجود اقانيم ثلاثه در خداى واحد را قبول داريم. اعتقاد ما اين است كه در ذات الهى در عين وحدت تثليث هم وجود دارد. گروه هاى بدعت كار زيادى از مسيحيت اصيل جدا شده اند، زيرا تعليم در مورد تثليث اقدس و وحدانيت خدا را درك نكرده اند(نشريه پايگاه نور /شماره11)

 

3-3-مشيت خدا

در ارتباط با مشیت خداوند چند محور اصلی وجود دارد:

1-مشيت خدا عبارت است از هدف ابدى او. خدا در طول تاريخ بشر، نقشه ى خود را طرح نمى ريزد و آن را تغيير نمى دهد، بلكه از ازل برنامه ى خود را تعيين فرموده است.
2- مشيت خدا بر اساس اراده ى مقدس و حكيمانه ى او قرار دارد. خدا عالم مطلق است و مى داند چه چيزى نيكوست، و چون مقدس است نمى تواند هدف بدى داشته باشد.
-3 مشيت الهى از اراده ى آزاد خدا سرچشمه مى گيرد و اهدافش را بر اساس صفات خودش انتخاب مى كند.
-4 خدا قادر مطلق است و مى تواند هرچه مايل است انجام دهد.
-5منظور نهايى از اين مشيت عبارت است از «جلال خدا». منظور اصلى در وهله ى اول شادى مخلوقات و تكميل مقدسان نيست.
6- دو نوع مشيت وجود دارد; اولى را خود خدا اجرا مى كند، و دومى را اجازه مى دهد.
7- مشيت الهى تمام وقايعى است كه به وقوع مى پيوندد و شامل گذشته و حال و آينده مى شود. به قول يكى از علماى الهيات: خدا با نيروى بى حدّ و با حكمت ابدى خود، از ازل مسير تمام حوادث را بدون استثنا تا ابد تعيين نموده است.

 

3-4-اعمال خدا
اعمال خدا در دو دسته ى اصلى قرار مى گيرند:
1-آفرينش، كه به دو شكل صورت مى گيرد:
ـ آفرينش مستقيم: كه عبارت است از عمل خداى تثليث كه در ابتداى امر براى جلال خود و بدون استفاده از مواد قبلى، تمام جهان مرئى و غيرمرئى را در يك فرمان به وجود آورد.
ـ آفرينش غيرمستقيم: آن دسته از كارهاى خدا كه چيزى را از نيستى به هستى نمى آورند، بلكه چيزهاى موجود را تغيير شكل مى دهند و تبديل مى نمايند.
2- فرمان روايى مطلق، كه شامل دو امر است:
ـ محافظت خدا.
ـ تدبير خدا.

 

4-خداشناسی یهودیان

 طبق منابع اسلامی خدایی را که حضرت موسی ( ع ) معرفی کرد خدایی بود یگانه اما یهودیان گاهی از موسی توقع داشتند که خدا را به چشم ببینند و گاهی هوس بت پرستی و گوساله پرستی کردند سرانجام هم خدای خود را به صورت خدایی قومی و نژادی معرفی کردند یعنی خدایی که به قوم بنی اسرائیل تعلق دارد و لطف و فیض خود را شامل آنان می گرداند.

اما تصویری که تورات موجوداز خدا دارد چهره ای است خشن و جبروتی و متکبر که فقط با عدلش رفتار می کند و بزرگتراز آن است که انسان بتواند بااو راز و نیاز کند.

تورات موجود خدا را تا سرحدانسانی که دارای جسم است (تورات سفر پیدایش باب 32 آیه 22).

دروغ می گوید (همان مدرک باب 3از آیه 1 تا 10).

 پشیمان می شود ستم می کند و عصبانی می شود پایین می آورد (همان مدرک باب 6 آیه 6 سموئیل1 باب 5 آیه11) .

ولی در عین حال در همین تورات فعلی نیز عبارتهایی یافت می شود که بیانگر توحید ربوبی است از باب نمونه :

 

احکام عشره تورات که می توان آن رااساس و محور تعالیم و قوانین دیانت یهود به شمار آورد سه حکم واصل نخستین آن مربوط به خداشناسی است :

1. من یهوه خدای تو هستم که تو رااز مصراز خانه غلامی بیرون آوردم .

2. ترا خدایان دیگر غیراز من نباشد. هیچ شکلی تراشیده و تمثالی از آنچه در آسمانها و زمین و زیرزمین است مساز و عبادت مکن .

3. نام یهوه خدای خود را به باطل مبر.( سفر خروج باب 2 سفر تثنیه باب 7:5 سفر لاویان باب 1:26و در جاهای دیگر نیز براین مساله تاکید شده است .

 

5-تطبیق خداشناسی در عهدین با قرآن

با مراجعه به قرآن، روشن مى‏شود خدايى كه قرآن معرفى مى‏كند، نه تنها هيچيك از آن نقايص را كه در كتب عهدين به خدا نسبت داده مى‏شد، ندارد بلكه واجد همه كمالات است. و به تعبير بهتر: خداى قرآن از هر عيب و نقصى مبرّا و واجد همه كمالات است. و از هر صفتى كه سبب تشبيه او به مخلوق و يا نشانه جسميت او و يا جهل و عجز او باشد مبرّا و منزّه است، اينك به برخى از آيات اشاره مى‏كنيم:

1- خداوند، همانند و مثل ندارد:

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ « سوره شورى/ آيه 9»، يعنى: «هيچ چيزى شبيه و مانند خداوند نيست و او شنوا و بيناست».

اين آيه، مردم را بر حذر داشت از اينكه خدا را به موجودى از موجودات جهان هستى تشبيه كنند و خدا را برتر از هر چيز دانسته است، زيرا موجودات اين عالم يا ماده‏اند و يا نيرو و انرژى و اين دو از سنخ هم هستند و طبق اين آيه خداوند نه مانند ماده است و جرم، و نه مانند انرژى و نيرو و لذا خواص عالم مادى در او نيست.

2- چشمها او را نمى‏بينند ولى او به همه چيز احاطه دارد:

لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ « سوره انعام، آيه 103».

يعنى: «ديده‏ها او را درك نمى‏كنند ولى او ديده‏ها را درك مى‏كند و لطيف و خبير است».

3- خداوند قادر مطلق است:

در قرآن كريم آنجا كه از قدرت خداوند سخن به ميان مى‏آيد، نه تنها مانند تورات و انجيل او را موجودى ضعيف و ناتوان معرفى نمى‏كند بلكه وى را قادر بر انجام همه چيز و فرمانرواى آسمان و زمين مى‏خواند و مى‏گويد: وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ « سوره شورى/ آيه 9»؛ يعنى: «او بر انجام هر كارى تواناست».

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ « سوره شورى/ آيه 11»؛ يعنى: «پديد آورنده آسمانها و زمين است».

لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ « سوره شورى/ آيه 12»؛ يعنى: «كليدهاى آسمانها و زمين در دست اوست».

وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ « سوره بقره، آيه 117»؛ يعنى: «وقتى به كارى فرمان داد جز اين نيست كه بگويد باش، پس مى‏شود».

4- خداوند عالم مطلق است:

وقتى قرآن كريم درباره علم خداوند سخن مى‏گويد مى‏فرمايد: إِنْ تُبْدُوا شَيْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيماً « سوره احزاب، آيه 54».

يعنى: «اگر چيزى را آشكار سازيد يا پنهان داريد، همانا خداوند به همه چيز دانا و عالم است».

و در آيه ديگر مى‏فرمايد: عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ … « سوره سبأ، آيه 3».

يعنى: «خداوند عالم به امور پنهانى است و از او مثقال ذره‏اى نه در آسمانها و نه در زمين و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن، مستور نمى‏شود».

5- خداوند فرزند ندارد:

در محيطى كه افكار همگان آكنده از سخنان انجيل درباره خداست و مسيحيت با صدايى رسا عيسى را فرزند خدا مى‏خواند، قرآن با صراحت تمام مى‏گويد: ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ « سوره مريم، آيه 35».

يعنى: «در شأن خدا نيست كه براى خود فرزند بگيرد».

و در آيه ديگر مى‏گويد: مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ‏ « سوره مؤمنون، آيه 91».

يعنى: «خدا براى خود فرزندى اختيار نكرده و با او خدايى (كه شريك وى باشد) نيست».

و در آيه ديگر مى‏فرمايد: وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ‏ « سوره اسراء، آيه 111».

يعنى: «اى پيامبر! بگو ستايش مى‏كنم خدايى را كه براى خود فرزندى انتخاب نكرده و براى او در حكومت بر جهان هستى شريكى نيست».

در روايات اسلامى وارد شده كه: جمعى از يهود از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم تقاضا كردند كه خداى خود را براى ما توصيف نما، در پاسخ آنان سوره توحيد از جانب خداوند بر آن حضرت نازل شده و خطاب به پيامبر مى‏گويد: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ.

يعنى: «اى پيامبر! بگو: او خداى يگانه است، صمد است نه فرزند كسى است و نه داراى فرزند است و هيچ موجود، كفو و همتاى او نيست».

در اين سوره قرآن با بيانى رسا و صراحتى كافى درباره خداوند سخن گفته است، ابتدا او را يگانه معرفى كرد، يعنى نه موجودى همانند اوست و نه او داراى تركيب‏ و اجزاء است تا از اين رهگذر عقيده خرافى و كفر آميز تثليث را كه از مكتب انجيلهاى ساختگى (نه انجيل واقعى) سر چشمه گرفته بود از صحنه دلها و مغزهاى مردمان پاك گرداند. و سپس مى‏گويد خدا «صمد» است، در روايات اسلامى درباره «صمد» معانى گوناگونى نقل شده است‏ ( بحار الانوار، ج 3، ص 223) لكن جالبتر از همه تفسيرى است كه درباره اين كلمه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و همچنين از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام نقل شده است، طبق اين نقل «صمد» اين گونه تفسير و معنا شده است: «الصّمد الّذى لا جوف له …» يا فرموده‏اند: «الّذى ليس بمجوّف» ( بحار، ج 3، ص 223) يعنى چيزى كه تو خالى نيست وجوف ندارد آن را «صمد» مى‏گويند. (طاهرى، ج‏2، ص: 351)

اين تفسير جزء معجزات قرآنى است، چون در روزگارى كه بشر به علم دست نيافته بود اين سخن جز از سر چشمه وحى ممكن نبود، زيرا در عصر علم روشن شد كه آنچه كلمه «ماده» بر آن اطلاق مى‏شود و تو خالى و مجوّف است، چون همه چيز از اتمها تشكيل شده و داخل اتم را خلأ عجيبى در بر گرفته و بين هسته مركزى- پروتون و نترون- و الكترونها كه به گرد آن در گردشند، خلأ و فاصله فراوانى وجود دارد.

با اين حساب قرآن مى‏گويد: خدا «صمد» است يعنى مجوّف و توخالى نيست يعنى از جنس ماده نيست.

آرى بى‏جهت نيست كه امام باقر عليه السّلام ضمن حديثى مى‏فرمايد: «… لو وجدت لعلمى الّذى اتانى اللّه عزّ و جل حملة لنشرت التّوحيد و الاسلام و الايمان و الدّين و الشّرايع من الصّمد» (بحار، ج 3، ص 225).

يعنى: «اگر براى علمى كه خدا به من عنايت فرموده حمله و افراد آماده‏اى را مى‏يافتم هر آينه تمام مباحث توحيد و اسلام و همه شرايع و دين را از كلمه «صمد»استخراج و بيان مى‏نمودم».

بنابر اين، كشف معناى واقعى «صمد» و تحقيق پيرامون اين حقيقت خود كليدى است كه با استفاده از آن مى‏توان به حقايق بسيارى دست يافت.

 

5-1-صفات سلبی خدا در قرآن

آياتى كه در قرآن كريم در توصيف حضرت حق تعالى وجود دارد بسيار است و اسماء حسنى حضرت حق تعالى خود در حدى است كه بررسى همه آنها نياز به تدوين كتاب مستقل دارد، مقصود ما در اينجا تنها اشاره‏اى بود بر اينكه بين آنچه در قرآن آمده با آنچه در عهدين وجود دارد تفاوت از آسمان تا زمين يا بيشتر از آن است و بالاخره خداى قرآن، خدايى است كه از هر عيب و نقص منزه و مبرّا و واجد همه كمالات است و هر صفتى كه شايسته نقص در آن باشد بر خدا روا نيست، بر خلاف خداى عهدين كه واجد همه نقايص بوده است.

1- تعجّب خداوند

در بررسي آيات قرآن کريم، فقط به يک آيه برخورد مي کنيم که عده اي از روي خطا اين آيه شريفه را استناد به تعجّب و شگفت زدگي معنا کرده اند. در حالي که حتي در نگاه اوليّه و ظاهري به آيه مورد نظر مشخص مي گردد که بيان شگفت زدگي، خطاب به سوي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است به خاطر حق ناپذيري و انکار معاد کافران.

«فَاسْتَفْتِهِمْ اَهُمْ اَشَدَّ خَلْقاً اَمْ مَنْ خَلَقْنا اِنّا خَلَقْنا هُمْ مِنْ طينٍ لازِبِ بَلْ عَجِبْتَ وَ يَسْخَرونَ». (صافات / 11 و 12)

يعني: «پس (اي پيامبر! از اين کفر گرايان) بپرس که: آيا اينان از نظر آفرينش (دگرباره) سخت ترند يا کساني که پيش از اينان آفريديم؟ به يقين ما آنان را از گلي چسبنده پديد آورديم. بلکه (تو از حق ستيزي آنان) تعجّب مي کني در حالي که آنان به تمسخر مي گويند»

البته آيه فوق فقط در بعضي قرائت ها مثل حمزه و کساني «عجبت» به ضمّه خوانده شده است. (ميبدي، 1361، ج 8: 260)

از آنچه آمد مي توان گفت: اولاً در قرآن کريم در جايي صفت نقص و عيب شگفتي و تعجّب را به خداوند نسبت نداده است. ثانياً اگر هم در بعضي روايات (در صورت صحيح بودن) اين نسبت آمده باشد بايد آن را مطابق با آيات قرآن کريم تأويل نمود.

2- خدا و خواب

از جمله ويژگي هايي که در توصيف خداوند قرآن مطرح است.

اين است که خداي هستي از عوامل غفلت و نسيان و بيهوشي و عدم آگاهي منزّه دور است. خواب که يکي از نعمت هاي خداوند است براي آرامش و ثبات انسانها و موجودات زنده، اما عاملي است براي غفلت و عدم هوشياري نسبت به آنچه که پيرامون انسان مي گذرد. لذا قرآن کريم در سوره بقره بعد از بيان دو صفت مهم يعني «حيّ و قيّوم» براي خداوند که نشان از حيات واقعي و ابدي و پاينده بودن جاودانه او است به دو عامل از عوامل ضعف و سستي و خمودي و غفلت اشاره کرده و مي فرمايد: «اَللهُ لا اِلهَ اِلَا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ …». (بقره / 25) يعني: «خداي يکتاست که معبودي جز او نيست، خدايي که زنده و پاينده است و چرت نمي زند تا چه برسد به خواب …». در اين آيه شريفه صراحتاً خواب و حتي چرت زدن را از وجود خداوند هستي تنزيه مي کند. و اشاره به اين مهم است که فيض و لطف تدبير خداوند دائمي است و لحظه اي قطع نمي گردد، همچون بندگان نيست که بر اثر خواب هاي سبک و سنگين، يا عوامل ديگر غافل شده و يا نسيان او را فرا گيرد. البته صفات متعدد ديگري در قرآن براي خدا ذکر شده که در نقطه مقابل «نوم» و «سنه» قرار دارد مثل: عالميّت، حيّ، قيّوم، بصير، خبير، سميع، شهيد، عزيز، قدير و … .

3- خدا و اعضاي انساني

يکي از صفات سلبي خداوند که قرآن مطرح مي کند پيراستگي ذات او از جسم بودن است. در حقيقت، جسم بودن نقص است که بايد ذات خدا را از آن پيراسته ساخت.

قرآن کريم با جمله اي جامع، هر نوع شباهت ميان خالق و مخلوق را که منجر به نقص خالق مي گردد به شدت نفي مي کند و مي فرمايد:

«لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرٌ» (شوري / 11) «براي او مانند نيست و اوست شنوا و بينا». بنابراين انديشه جسمانيّت خداوند، يک نوع مثل تراشي گمراه کننده اي است که بايد ساحت پاک خدا را از آن پيراسته دانست. بايد اين نکته را نيز ذکر کرد که در قرآن کريم، آياتي وجود دارد که ظاهراً آنها انتساب جسمانيّت به ذات اقدس او را نشان مي دهد. خصوصاً آياتي که بعضي از اعضاي انسان مثل دست، چشم يا آمدن، نشستن و غيره را به خداوند نسبت داده است. البته درباره اين نوع آيات قبل از بررسي موارد آن بايد متذکر شد که از بکار رفتن برخي از اين الفاظ در قرآن که موهم جسمانيّت خداست، نبايد بر جسم بودن او استدلال کرد، زيرا مقصود از آنها معاني مجازي است نه معني حقيقي. خصوصاً کيفيت استعمال اين الفاظ دليل روشني است بر معاني مجازي آنها. آنچه در پي مي آيد اشاره اي است به آياتي که در آنها نسبت عضو به خداوند مطرح مي شود.

الف- دست خدا:

يکي از اين واژه ها «يد» مي باشد. قرآن کريم در توصيف قدرت خدا مي فرمايد: «يَدُ اللهِ فَوْقَ اَيْديهِمْ» (الفتح / 10). يعني «دست (قدرت) خداوند بالاي قدرتهاست» به طور مسلم مقصود از «يد» در اين آيه همان قدرت است و در زبان فارسي مثل معروفي است که مي گويند:

«دست بالاي دست بسيار است» که مقصود از دست «قدرت» مي باشد و به هيچ وجه در قرآن کريم هنگام طرح واژه «يد» مفهوم دست مقصود نيست براي علاقه بيشتري مي توان به آيه 75 سوره «ص»، 1 سوره «ملک»، 83 سوره «يس» و … نيز توجه نمود.

ب) وجه خدا:

در قرآن کريم، اگر چه آيات زيادي وجود دارد که نفي جسميّت از خداوند مي کنند. اما چند آيه هم وجود دارد که در آنها «وجه خدا» به کار رفته است که اين ابهام را پيش مي آورد که مگر خداوند جسم دارد که براي او «وجه» به کار رفته است و چگونه با آيات ديگري که نفي جسم بودن خدا کرده است، قابل جمع و توجيه است مانند: «کُلُّ شَيْءٍ هالِک اِلّا وَجْهَهُ» (قصص / 88) يعني هر چيزي جز ذات او فاني است. مفسران براي «وجه» در قرآن معاني مختلفي ارائه کرده اند که به دو نمونه از آنها اشاره مي شود:

صاحب تفسير در مجمع البيان «وجه» را در آيه «فَاَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ» (بقره / 115) به معني «قبله» گرفته است يعني به هر جا رو کنيد، آنجا قبله خدا است. (طبرسي، 1380 / )ذيل آيه مربوطه

منهج الصّادقين «وجه» را به معني «جهت طاعت» و «ذات خدا» گرفته است. (کاشاني، ج 1: 283) مفسرين ديگر نيز هر کدام به اين واژه پرداخته اند که از ماحصل دقت حول اين مطلب مي توان گفت که واژه «وجه» در قرآن در معاني ذيل عمدتاً به کار رفته است: «ذات خدا (آلوسي، 1421 / ج 2: 130)، صفات خدا که منشأ فيض او هستند و تجلي و نمود خدا (طباطبائي / ذيل آيه 115 بقره)، قبله (طبرسي، 1380 / ذيل آيه مزبور)». البته بيشتر کاربرد معاني در آيات، همان «ذات خدا» يا «صفات خدا» مي باشد.

4- خدا و مکان:

در قرآن آيات بسيار زيادي وجود دارد که ذات خداوند را ازلي و ابدي دانسته و فارغ از مکان و زمان معرفي مي کند مانند: «وَلِلهِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَاَيْنَما تُوَلَّوا فَثَّمَ وَجْهُ اللهِ …». (بقره / 115)

يعني مشرق و مغرب، از آن خداست و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست. اين آيه شريفه هر چند در مسأله قبل نازل شده ولي همانگونه که از ظاهر آيه بر مي آيد، خداوند داراي زمان و مکان مشخص نيست. به عبارت ديگر ذات احديت اساساً جسم نيست که نياز به زمان و مکان که از خصوصيات جسم است داشته باشد.

در آيه ديگري چنين مي خوانيم: «اَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ اَنْ يَخْسِفَ بِکُمْ الأرضَ …» (ملک / 16) در تفسير الميزان در اين باره آمده است: مراد از آسمان که فرشتگان در آن هستند عالم ملکوت، افقي برتر از عالم حس و يا عالم غيب مي باشد که همه اشياء عالم از عالم غيب به عالم شهود مي آيند.» (طباطبائي/ ذيل آيه مربوطه) و به طور کلي مي توان منظور از آسمان براي خدا و ملائکه را به صورت زير تعبير نمود:

خدا در آسمان است: يعني تسلط و حاکميت و تدبير و امر و نهي خدا، نه تنها بر زمين است بلکه بر کل آسمانها است.

منظور از آسمان عالم پاکي ها، عالم قدس و ملکوت که ماوراي اين عالم محسوس و مادي است يا عالم غيب که همه اشياء از عالم غيب به شهود مي رسد باشد، از جمله رزقي که از جانب خدا به تمام مخلوقات عالم مي رسد.آسمان را مرکز عالي سلطنت و فرمانروايي مطلق الهي بگيريم که با معراج فرشتگان و پيامبران هم قابل توجيه باشد.» (بهشتي / ص 255)

به هر حال با توجه به معني مجازي و کنايه اي «آسمان»، «عرش» و «کرسي» براي خداوند از او نفي جسميت و مکان مي کند. آياتي که خدا را تسبيح و تنزيه و تقديس کرده و خدا را با عظمت و اوصاف جلال و کمال او توصيف کرده است، آنقدر زياد است که حتي نياز به تأمل در اين آيات محدود نيست و براي انسان، شکي باقي نمي گذارد که خداوند موجودي واجب الوجود، قائم بالذّات، ازلي و ابدي، فارغ از مکان و زمان و جسميت مي باشد و مثل و مانندي ندارد.

 

 

 

 

 

نتيجه گيري:

 

در بررسي بين عهدین با کتاب قرآن در توصيف الهي و بيان صفات خداوند مي توان به نتايج زير دست يافت:

هر دو در حوزه صفات الهي بصورت گسترده، جامع و متنوع آياتي را ذکر کرده اند. و لکن در مقايسه آن دو، قرآن کريم علي رغم حجم کمش نسبت به تورات، بيشترين کاربرد صفات را از نظر تنوع صفات خداوند و کيفيت بيان دارد .نسبت به انجیل نیز اینگونه است.

هر دو منبع، در بيان صفات جماليّه الهي نکات بسيار مشترک و فراواني دارند و اساساً در اين نوع صفات، اختلاف چنداني بين آن دو وجود ندارد و لکن در صفات جلاليّه و سلبيّه خداوند، بيان قرآن از دقّت، شفافيّت و عقلانيّت برخوردار است. به دليل اين که، عهدین در موارد متعددي در کابرد آنها به تجسيم انگاری وتنزل خداوند به طور مادی روی آورده در حالي که قرآن جايگاه خداوند را بعنوان «واجب الوجود بالذّات» در بيان صفات او حفظ کرده و از اتهام «تجسم و تشبيه به مخلوقاتش» منزّه و مبرّاست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کتابنامه:

 

- قرآن کريم

-کتاب مقدس

- اناجیل اربعه

- آشتياني، جلال الدين، 1436، تحقيقي در دين يهود، انتشارات جلال الدين آشتياني.

- آلوسي، ابوالفضل شهاب الدين محمود، 1421 ھ . ق، روح المعاني، دارا حياء البراث العربي – بيروت – لبنان.

- ابراهام، کهن، 1382، گنجينه اي از تلمود، ترجمه امير فريدون گوگاني، انتشارات اساطير، چاپ اول، تهران.

- ابن منظور، جمال الدين محمد مکرم، 1988م، لسان العرب، دار حياء التراث العربي، بيروت – چاپ اول.

- بهشتي، سيد محمد حسين، خدا از ديدگاه قرآن، انتشارات بعثت.

- صدوق شيخ، محمدبن علي بن الحسين بن بابويه القمي، التوحيد.

-طباطبائي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات دارالعلم.

- طبرسي، ابوعلي الفضل بن الحسن، 1380، مجمع البيان، انتشارات فراهاني.

- کاشاني، ملا فتح ا…، منهج الصادق، انتشارات کتابفروشي اسلامي کتاب مقدس.

- محقق، محمدباقر، اسماء و صفات الهي فقط در قرآن، انتشارات اسلامي، چاپ اول.

- موسوي، خميني روح الله (امام خميني)، چهل حديث.

- ميبدي، ابوالفضل رشيد الدين، 1361، کشف الاسرار و عدة الابرار، انتشارات امير کبير، چاپ سوم.

-طاهری، حبیب الله،درسهایی از قرآن،1377. ،قم:انتشارات اسوه.

-نشريه پايگاه نور شماره11.

 

 



1-سمیه آهنگران،معاونت پژوهش حوزه علمیه معصومیه(س) شیراز. دانشجوی دکترای فقه و حقوق خصوصی،سطح 3 تفسیر و علوم قرآنی، مدرس حوزه ودانشگاهsoahangaran@gmail.com                                                                                                                                        

2-محمد هادی طلعتی، مدرس حوزه و دانشگاهmhtalati1345@gmail.com                                                                                        

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • ...
  • 24
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

حوزه علمیه معصومیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آموزشی
  • اطلاع رسانی همایش های پژوهشی
  • بدون موضوع
  • حدیث هفته
  • سخنرانی
  • شهدا
  • مسابقه
  • معرفی کتاب هفته
  • مقالات پژوهشی
  • مناسبتی
  • هفته پژوهش
    • گزارش
      • پژوهش
  • همایش
  • کارگاهی

Random photo

هفته دفاع مقدس

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس